تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
به تعطیلی کشیدن کشور: اشاره ی حسن روحانی به فروپاشی
کورش عرفانی
از آبان ماه امسال رژیم حاکم بر ایران به یک فاز تشدید بحران وارد شده است. بحران های قبلی حکومت در این سه ماه گذشته رو به تعمیق گذاشته و می رود که آخرین خندق ها و سنگرهای امنیتی میان مردم گرسنه، معترض و بیمار و بیت رهبری و کاخ های سران نظام را از سر راه بردارد. در چنین شرایطی گفته های حسن روحانی، رئیس جمهور نظام، شکل اعتراف ناخواسته را به خود گرفته است: «توطئهء دشمنان ماست که با هراس افکنی زیاد در جامعه کشور را به تعطیلی بکشند.» چه واقعیتی پشت این سخن نهفته است؟ روحانی از چه نگران است؟ آیا این همان نگرانی کل نظام است؟ در این نوشتار به بررسی چرایی و اهمیت نمادین این گفته ی حسن روحانی می پردازیم.
ساختار جمله
به واژه نامه ی اجزای جمله ی روحانی که در این جا به صورت نقل قول آمده است توجه کنید:
* «توطئه»: نقشه ای که با نیت بد طراحی شده و هدف آن ضربه و ضرر وارد کردن است.
* «دشمنان»: کسانی که در پی این هستند که طرف مقابل را از بین ببرند یا به تسلیم بکشند.
* «ما»: در این جا یعنی دولت، حکومت، رژیم، نظام و طبقه ی حاکم.
* «هراس افکنی»: ایجاد جو منفی روانی مبتنی بر ترس و وحشت از یک پدیده.
* «زیاد»: یعنی به مقدار فراوان.
* «جامعه»: مردم، کشور و البته، یاران و وفاداران نظام.
* «کشور»: آن چه را که ما برای ادامه ی بقاء لازم داریم. آن چه را که نیاز نداریم می دهیم برود، مثل دریای مازندران یا نقاطی که دیگر سود و فایده ای ندارند، مانند بخش هایی از سیستان و بلوچستان یا مناطق زلزله زده و سیل زده که رفتن به سوی آنها معادل میلیاردها دلار هزینه برای بازسازی است. به طور عمده، کشور در این جا یعنی تهران و آن هم قسمت هایی از تهران که محل زندگی سران نظام ونهادهای تامین امنیت نظام و حکومت در آن مستقر است.
* «تعطیلی کشاندن»: کلمه ی تعطیل در زبان فارسی واجد معناهای متفاوت است، اما فعل «به تعطیلی کشیدن» حکایت از تلاش برای توقف فعالیت در یک مجموعه دارد. به طور مثال، « کارگران با اعتصاب خود کارخانه را به تعطیلی کشاندند» یعنی کار و فعالیت را در کارخانه متوقف ساختند. اینک روحانی از این فعل استفاده می کند تا موقعیت کشور را توصیف کند. گویی قبل از ورود ویروس کرونا در ایران مملکتی داشته ایم که در هر گوشه و کنار آن فعالیت اقتصادی و جنب و جوش تولیدی و رشد و پیشرفت در جریان بوده و اینک عده ای با هراس افکنی در مورد یک موضوع نه چندان مهم دارند این فعالیت ها را متوقف می کنند.
***
با در کنار هم قرار دادن معناهای مورد نظر حسن روحانی ریئس جمهوری نظام و مغزهای متفکر دستگاه امنیتی آن می توان دریافت که این ادبیات، بریده از واقعیت است. ادبیاتی که به طور صرف به عنوان یک واکنش عصبی-امنیتی در مقابل یک رخداد عینی تلخ بروز می کند. این واقعیت و این رخداد چیست؟
نگارنده در نوشته ی پیشین خود به تفکیک چهار مفهوم «دولت»، «حکومت»، «رژیم» و «نظام» پرداخت. نتیجه گیری آن نوشته در یک جمله این بود: نخست دولت ناکارآمد می شود، بعد حکومت کارکرد خود را از دست می دهد، سپس رژیم متزلزل می شود و در نهایت، اگر طبقه ی اجتماعی برتر، رژیم زیر دست خود را عوض نکند، کل نظام- یا همان سیستم مبتنی بر انحصار قدرت و ثروت- فرو می پاشد.
اگر این روند را به عنوان یک مسیر محتمل برای همه ی حکومت های ضد مردمی در نظر گیریم می بینیم که حسن روحانی با عبارت طلایی «کشور را به تعطیلی بکشند» در حال بالا بردن پرچم خطر در مورد آغاز و پیشرفت این روند فروپاشی است. او می داند، حس می کند، می فهمد و مطمئن است که انتهای راه کنونی، نابودی رژیم اوست.
حکایت مفصل آن چه او و دولتش را وادار کرده در حال حاضر زنگ خطر شتاب به سوی فروپاشی را به صدا درآورند مثنوی هفتاد من می شود و باید آن را به مورخان آینده سپرد. اما در این جا لیستی وقایع نگارانه از سیاه بختی های اخیر نظام را به عنوان نمونه می آوریم تا دریابیم که روحانی و همدستانش را چه موضوعاتی به وحشت انداخته است.
رویدادها در خدمت فروپاشی:
* در حالی که ریشه های تاثیر گذاری رویدادها بر سرنوشت یک نظام به گذشته ی آن باز می گردد، برای این که جهت این منظور به تاریخ چهل و یک ساله ی تباه سازی کشور توسط نظام اسلامی مراجعه نکرده باشیم، به یک فهرست از رویدادهای تیره و تاریک ساز سرنوشت نظام در همین چند ماه اخیر بسنده می کنیم:
* با اوج گیری تحریم ها و افزایش دزدی ها، فساد و سوء مدیریت و لذا، خالی شدن صندوق های حکومتی، دولت روحانی قیمت بنزین را در آبان ماه امسال سه برابر کرد.
* در اعتراض به این امر مردم معترض در 192 شهر به خیابان ها آمدند: حداقل 1500 نفر کشته، 4000 نفر مجروح و 10.000 نفر بازداشت شدند. این میزان از تلفات عبور از خط قرمز بود.
* انعکاس اخبار مربوط به سرکوب و شدت و رادیکالیسم جنبش، گفتمان براندازی را در داخل و خارج از کشور منعکس کرد. فضای پر رنگ جنگ طبقاتی بر تحلیل های سیاسی سطحی گرا غلبه کرد.
* خیزش آبان جنبشی را کلید زد که با روش «موج به موج» بقای خود را تامین کرد و در دی ماه خود را تثبیت کرد. این جنبش بعد از آن در موج سوم خود در جستجوی گسترش خویش است.
* در سومین روز از ماه ژانویه 2020 فرمانده ی نیروی قدس سپاه پاسداران و نفر دوم نظام، پاسدار قاسم سلیمانی، توسط آمریکایی ها کشته شد. ضربه ای خشن که قاعده ی بازی را میان ایران و آمریکا تغییر داد و شانس هر گونه نزدیکی و مذاکره را به حداقل رساند.
* کشتن سلیمانی آینده ی رژیم در منطقه را به چالش کشید. نظام دریافت که وقت بریدن فیزیکی بازوهای بلند او درمنطقه آغاز شده است. این اقدام آمریکا در واقع آغاز پایان استراتژی دفاعی بازوی بلند و عمق راهبردی نظام محسوب می شد. رویای دفاع درون از بیرون برای رژیم به کابوس تبدیل شد.
* رژیم در صحنه ی داخلی فرصت را برای بازسازی مشروعیت از دست رفته ی ناشی از کشتار آبان مناسب دید و مراسم پرهیاهوی «تابوت شو» برای تشیع جنازه ی قاسم سلیمانی به راه انداخت.
* هزینه ی سنگین مالی، سیاسی و تبلیغاتی برای تبدیل کارناوال قاسم به چسب زخم بر پیکر ترک خورده ی نظام با شکست مواجه شد. در کرمان 50 نفر زیر دست و پا له شدند اما نتوانستند جنازه را خاک کنند. رژیم اما امیدوار شد که شاید تصویر خونین آبان ماه خود را پاک کرده است.
* برای تلافی نمادین کشتن قاسم سلیمانی، در حالی که جنازه ی سلیمانی هنوز روی دستشان مانده بود، اقدام به یک حمله ی موشکی محدود، هماهنگ شده و نمایشی به یک پایگاه آمریکا در عراق کردند که هیچ تلفات جانی در بر نداشت.
* آبرو ریزی رقت آور این نمایش نرم «انتقام سخت» نشان داد که رژیم، برخلاف ادعاهایش، در مقابل قدرت نظامی آمریکا آماده ی پذیرش هرگونه توسرخوری و کنار آمدن با آن می باشد. تهدید ترامپ به حمله به پنجاه و دو مرکز حکومتی ایران- که بیت رهبری را هم شامل می شد- به رژیم آموخت که باید واقعیت برتری نظامی آمریکا را بپذیرد و با هر ضربه ی دیگرآتی نیز، بدون فکر به تلافی، کنار بیاید.
* در ساعاتی که موشک های سپاه مشغول حمله ی قلابی به پایگاه عین الاسد در عراق بودند، یک حمله ی واقعی از سوی نیروهای ضد هوایی سپاه به یک هواپیمای مسافربری اوکراین در آسمان تهران سبب کشته شدن بیش از 170 نفر شد.
* رژیم در ابتدا، در کمال وقاحت، هرگونه نقشی را در این مورد انکار کرد اما در مقابل فشار داخلی و خارجی و تعدد شواهد و مدارک مجبور به اعتراف و سرشکستگی شد.
* به فاصله ی چهل و هشت ساعت، تمام اثرات پیش بینی شده برای نمایش تابوت چرخانی قاسم سلیمانی خنثی و باطل شد. این امر مسجل ساخت که مشروعیت نظام به طور بنیادین به هرز رفته است.
* جوانان و دانشجویان در خیابان ها و دانشگاه ها با شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» و «ننگ ما ننگ ما رهبر الدنگ ما» تمامیت نظام را سزاوار نابودی معرفی کردند.
* فشار بین المللی افزایش یافت و اولین اظهار نظرها در مورد به هم ریختگی ساختار دولتی در ایران با ماجرای شکار هواپیمای خودی توسط سپاه در محافل بین المللی مطرح شد.
* در همین اثناء، ماجرای ویروس کرونا در چین آغاز شد و جهان گارد خود را در مقابل هرگونه مراوده و تردد با چین بالا برد، به استثنای ایران. هواپیماهای شرکت ماهان، وابسته به سپاه پاسداران، با 55 سفر به ورود و خروج متعدد چینی ها وایرانی ها از و به چین ادامه داد و در این فاصله، ویروس کرونا وارد ایران شد.
* مسئولان نظام از ورود ویروس و اولین مبتلایان آن در سطح کشور با خبر شدند اما برای زیر سوال نبردن دو موقعیت تبلیغاتی پیش روی، یکی راهپیمایی 22 بهمن و دیگری انتخابات مجلس شورای اسلامی در دوم اسفند، خبری در این مورد منتشر نکردند و اقدامی در این باره صورت ندادند.
* راهپیمایی 22 بهمن اما به یک شکست فجیع تبدیل شد و خیابان ها خالی ماند.
* آثار و عوارض گسترش ویروس کرونا به حدی رسید که خبرها بیرون زد. کشور با واقعیت یک ویروس کشنده ی در حال گسترش مواجه شد.
* در دوم اسفند انتخابات مجلس به واسطه ی قهر مردم با سردی و کسادی زیر 20 درصد به پایان رسید و برای هر ناظر بیرونی و درونی مسجل ساخت که رژیم با رژیمی ها تنها مانده است.
* در همان روز دوم اسفند سازمان مبارزه با پولشویی (FATF) ایران را در لیست سیاه خود قرار داد و ارتباط بانک مرکزی ایران و بانک های ایرانی با سیستم رسمی مبادلات بین المللی را قطع کرد.
* از آن روز به این سو ویروس کرونا، ساعت به ساعت، در حال گسترش خاموش اما فاجعه بار در سراسر کشور است به نحوی که حرم خودی ها را هم آلوده کرده است.
* همزمان زلزله و زمین لرزه در آذربایجان غربی، سیل در پنج استان و هجوم ملخ ها در سه استان، افزایش تند قیمت دلار و طلا، افزایش نرخ کالاهای اساسی و آغاز کمبود برخی از آنها در بازار تنها بخش کوچکی از این تصویر بزرگ تخریب و ریزش و سقوط را ترسیم می کنند.
* فاجعه و فجایع کوچک و بزرگ دیگر در همین ساعات ادامه دارد...
* این لیست وقایع نگاری از رویدادهای چند ماه اخیر فقط نمایانگر نوک کوه یخ مشکلات عمیق، ساختاری و چند لایه ی چهاردهه ای سوء مدیریت، غارت، فساد، ارتشاء، دزدی، ناکارآمدی و هرز دادن منابع کشور است. این رویدادها ریشه های ساختاری داشته، با هم در ارتباطند، یکدیگر را تشدید می کنند و در مجموع به فاصله ی دوری از ظرفیت های مادی و مدیریتی رژیم قرار می گیرند. از همین روی شایسته ی نام بحران هستند.
فروپاشی خودساخته ی رژیم:
در شرایطی که بحران های متعدد فزاینده و تشدید می شوند دیگر بحث «آیا» رژیم جمهوری اسلامی فرومی پاشد نیست، صحبت بر سر «چه زمانی» رژیم جمهوری اسلامی فرو می پاشد است. فرمول معروف «آیا نه، کی» ( Not if but when) این جا معنا پیدا می کند.
در روندی افتاده ایم که اگر نگوییم ساعت به ساعت، روز به روز، بر هر شاهد و ناظری، یک پدیده ی روشن خود را برجسته تر می سازد: کشور در آستانه ی اَبربحرانی است که چیزی از رژیم کنونی به جای نخواهد گذاشت. می توانیم از صدها آمار و رقم و فاکت برای راستی آزمایی این گزاره کمک بگیریم، اما شاید حجم و کیفیت اخبار روزمره و توجه به فقط یک نمونه از این فجایع -بالقوه و بالفعل- مثل شمار قربانیانی که ویروس کرونا در کشورمان با خود داشته و خواهد داشت، کافی باشد تا بتوان خود را از این امر معاف دانست. این بیماری در واقع نماد بیماری های بنیادین ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور است.
اینک در مقابل یک سوال مهم قرار می گیریم: آیا نابودی رژیم سبب نابودی ایران نیز می شود؟ در حالی که بر اساس آن چه آمد، بخش نخست -نابودی رژیم-، حتمی به نظر می رسد، مورد دوم -نابودی ایران-، یک احتمال است. اما احتمالی که در صورت بی توجهی جدی ما ایرانیان به همان درجه از قطعیت می رسد که سقوط و فروپاشی رژیم. باز این جا، در مقابل سوال چه باید کرد تا چنین نشود، دو امکان پاسخ دهی از هر جواب دیگری برجسته تر است: 1) مردم باید حرکت کنند. 2) اپوزیسیون باید کاری بکند. (گزینه های دیگری مانند ترامپ باید ما را نجات دهد را در این بحث کنار گذاشته ایم!).
یکی از دلایلی که تا به حال نتوانسته ایم پاسخ مفیدی برای این پرسش داشته باشیم این است که با نگاه سفید و سیاه تنها یکی از این دو مورد را عمده کرده و حتی به عنوان یگانه راهکار مطرح کرده ایم. گفته ایم تا مردم کاری نکنند اپوزیسیون نمی تواند اقدامی کند. یا اظهار داشته ایم: تا وقتی اپوزیسیون متحد نشود مردم کاری نمی کنند. حال آن که، واقعیتِ بیرون کشیدن کشور از احتمال نابودیِ همزمان با نابودی رژیم، عبارت است از ترکیبی از هر دو: هم مردم باید حرکت کنند و هم اپوزیسیون باید کاری کند. این دو با همدیگر رابطه ی متقابل دارند. اما یک رابطه ی متقابل زنده و ارگانیگ، نه یک رابطه ی مصنوعی و مکانیکی. کسی نمی تواند خود را بدون تلاش و مبارزه در میان مردم جا کند. مردم هم نمی توانند بدون فداکاری و کوشش منتظر معجزه ای، حتی از جانب دلسوزترین بخش های اپوزیسیون باشند.
این تنها در صورت پیوند میان لایه های فعال جامعه از یکسو و بخش های صادق وتلاشگر اپوزیسیون از سوی دیگر است که ترکیب موفق برای ممانعت از رفتن ایران به دره ی سقوط رژیم شکل خواهد گرفت. نیروهای آگاه و دلسوز جامعه، یا همان یک درصدی ها، باید در این شرایط دو عنصر ترس و یاس را نزد بخشی از مردم بزدایند و برای این منظورهم هیچ راهی جز حضور مبارزاتی و کار عملی در صحنه نیست. جامعه ی گفتار زده دیگر با حرف های زیبای هیچ کس به صحنه نخواهد آمد، اما با دیدن تلاش واقعی یک جریان سیاسی یا اجتماعی می تواند آن را باور کرده و دنبال کند. منطق یک جامعه ی بحران زده راه مشخص برون رفت و تلاش در آن راستاست نه حرف و حدیث آن.
اپوزیسیون به این ترتیب در معرض بررسی و قضاوت و غربال است. بخش گفتارگرا و یا ضعیف اپوزیسیون در شرایط بحرانی پیش رو به حاشیه خواهد رفت. بخش عمل گرا و قدرتمند تمام شانس خود را خواهد داشت تا، با رفتن به مصاف مشکلات و چالش ها، اعتماد جامعه را جلب کند، مشروعیت به دست آورد، مسیر و راهکار مناسب را به مردم معرفی کند و رهبری حرکت نجات بخش میهن را بر عهده گیرد.
موضوعی به اسم اتحاد اپوزیسیون به صورت ابتدا به ساکن رخ نخواهد داد. یعنی نباید انتظار داشت که برخی تشکل های سیاسی که در هیچ حرکت عملی جدی درگیر نیستند بتوانند بر اساس برخی مبانی نظری با هم دیگر «متحد» شده و فعالیت مشترک داشته باشند. اتحادی که پشتوانه ی عملی نداشته باشد در حد بحث و صدور اطلاعیه باقی می ماند. رهبری جنبشِ نجات ایران از سقوط در دره ی فروپاشی بر عهده ی آن اتحاد سیاسی است که قدرت اقدام و کنشگری سیاسی در صحنه ی اجتماعی دارد. آن اتحاد نیز بیشتر از آن چه بر مبنای باورهای نظری مشترک صورت گیرد بر مبنای منافع حیاتی مشترک شکل خواهد گرفت. منافعی که فقط در صورت عمل معنا و تبلور می یابد نه در کلام گرایی و نظریه پردازی.
به عبارتی، اتحاد سیاسی رهبری ساز امریست که در دل یک روند حرکتی شکل می گیرد نه در ایستایی پیش از حرکت. به همین دلیل، کسانی که نبود یک اتحاد گسترده ی سیاسی در میان نیروهای اپوزیسیون را بهانه ی عدم فعالیت خود یا مردم می دانند در واقع از جریان های اپوزیسیون خواهان تحقق یک امر ناممکن هستند. این در حالیست که یک دید عمیق اجازه می دهد که شانس شکل گیری این اتحاد در بطن یک فرایند پویای مبارزاتی و چالشگری قابل تصور است.
نتیجه گیری:
اشاره ی حسن روحانی به تعطیلی کشانده شدن کشور همان اعتراف رفتن به سوی فروپاشی رژیم است. روند پرشتاب وقایع در این چند ماه گذشته تاییدی است بر این ادعا. در این شرایط که نابودی جمهوری اسلامی به عنوان امر مسلم مورد تایید خودی و غیر خودی در می آید باید تلاش کرد که مانع از نابودی همزمان کشور شویم. برای این منظور نیاز به تلاش همزمان و تواءمان مردم و اپوزیسیون هستیم. بخش عمل گرای مردم و بخش عمل گرای اپوزیسیون می توانند در راستای یک حرکت هدفمند در ابتدا همسو و به تدریج، هماهنگ، به این مهم دست یابند. در این راستا در داخل بخش یک درصدی آگاه و مبارز جامعه باید با کار هدفمند و سازمان یافته درصد بیشتری از جمعیت را از دو عنصر بازدارنده ی ترس و یاس دور سازد و به سوی درک ضرورت شجاعت و امید رهنمون سازد. در اپوزیسیون نیز، بدون نیاز به هیچ گونه عملیات محیرالعقول، بخش های عمل گرا در ادامه ی مبارزه ی سیاسی-اجتماعی خود، ضرورت نزدیکی و همکاری ناگزیر را در خواهند یافت و پایه های یک اتحاد عملی را شکل خواهند بخشید. اتحادی که قرار نیست «همه» را در بر داشته باشد، بلکه آن بخشی از نیروها را که با کار مشترک می توانند نقش جایگزین رژیم و مدیریت دوران گذار را بر عهده گرفته و با موفقیت ایفاء کنند.
آن چه پس در حال حاضر نیاز داریم جا انداختن گسترده ومستدل باور به حتمی بودن فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی و تدارک جدی و برنامه ریزی شده برای جلوگیری از فروپاشی همزمان کشور با آن می باشد. در این صورت است که می توان امیدوار بود از ایران و ایرانی چیزی باقی بماند تا بتوان آن را دستمایه ی لازم برای بازسازی آینده ی کشور ساخت و ایرانی را تولد بخشید آزاد و آباد.
آری. با تبدیل شرایط کشور به موقعیت سهمگین و جدی کنونی اینک زمان عمل است؛ هم برای مردم و هم برای اپوزیسیون.