تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 16 تیر ماه 1399 ـ  6 ماه ژوئیه 2020

بی عرضه کیست؟

رامین کامران

       بدگویی به اپوزیسیون و بی عرضه خواندن اش، از مضامین ثابت غر زدن های ایرانیان است؛ نه فقط در کافه و مهمانی، در فیسبوک و توئیتر و خلاصه هر جایی که می توان اظهار لحیه ای کرد. اشخاصی که به عمرشان نه در مبارزه و نه احیاناً در راه هیچ حرکت جمعی و اجتماعی دیگر، گامی برنداشته اند، در این غر زدن سنگ تمام می گذارند؛ آنهایی هم که در گوشه ای کاری کرده اند، حال هر قدر ناچیز و بی عاقبت، که دو برابر مدعی هستند. خلاصه اینکه حکایت ملال آوری ست.

       می گویند چرا هنوز موفق به سرنگون کردن رژیم نشده اید. بسیار خوب، در این که رژیم سر پا ست، بحثی نیست، ولی ببینیم داستان از چه قرار است.

       اول اینکه براندازی مرحلۀ آخر کار است. ولی آیا این کار تک مرحله ای ست؟ همین طوری یک هو براندازی می شود؟ یادتان رفته دفعۀ قبل چطور بود؟ فکر می کنید چون چهارتا شعار آبکی حقوق بشر و دمکراسی داده می شود، تکلیف کار روشن است؟

       نه، نیست. به این دلیل نیست که اکثر قریب به اتفاق کسانی که این حرف ها را می زنند از همین سطر اول مطلب که فقط به درد مشق خط می خورد، جلوتر نمی روند. بیش از همین تک جمله ها، چیزی در کیسه ندارند. اگر براندازی واقع نشده، برای این است که ما هنوز درگیر مرحلۀ اول کار هستیم. اول مرحله این است که تکلیفمان را با خودمان روشن کنیم که چه میخواهیم، ولی حتی این را هم نمیدانیم. میپرسید از کجا میگویم نمیدانیم. از اینجا که همه ناله میکنند که چرا متحد نمیشوید، چرا با هم کار نمیکنید، ایران رفت و شما با هم دعوا میکنید. همین درخواست نشانۀ این است که اصلاً نفهمیده اند که دعوا بر سر چیست. کسی که توقع دارد همه گرد هم بیایند و اگر بپرسید برای چه؟ خواهد گفت برای نجات ایران، نمیداند از چه صحبت میکند. نجات ایران شعار است، مبارزه به شعار ختم نمیشود و برنامه میخواهد. وقتی برنامه ها متفاوت است، نمیشود کار جمعی کرد. اگر یکی میخواهد برود رشت، دومی تبریز و سومی اصفهان، نمیشود سوار یک اتوبوسشان کرد.

       طی این سالها، طرف های مختلف دعوا اقلاً تکلیف برنامه شان را مختصری روشن کرده اند. یکی طرفدار بازگشت حکومت آریامهری است، یکی میخواهد حکومت اسلامی بماند و فقط خامنه ای زحمتش را کم کند، آن آخری هم که هنوز شب خواب لنین میبیند. ما که طرفدار لیبرالیسم و لائیسیته هستیم تکلیفمان از باقی روشن تر است و کلی زحمت کشیدیم تا این دو کلمه را که یکی فحش بود و دیگری نامفهوم، معتبر و مفهوم کردیم. حال توقع دارید بزنیم زیر همه چیز و با آن سه تای دیگر کار کنیم، یا اینکه آن سه همه چیزشان را ول کنند بیایند سراغ ما ؟ همه ای در کار نیست. گزینه هایی هست که مخلوط شدنی نیست و باید بینشان انتخاب کرد. ما انتخابمان را کرده ایم، منتظر مردمیم.

       بالاخره رسیدیم به مردم که همه قربانی اند و بستانکار و منتظر دریافت حقوق معوقۀ خود از مرجعی که قرار است یکتنه زحمت کار را بکشد. ببینیم اینجا چه خبر است.

       اصل مطلب همینجاست. مگر اپوزیسیون بخشی از همین مردم نیست؟

       مگر توانش چیزی جز انعکاس توان مردم ایران برای کار سیاسی جمعی است؟

       اگر اینطور است، چرا از اپوزیسیون حرف میزنیم؟

       باید صاف و پوست کنده بگوییم خودمان. البته میدانم که ایرانیان همیشه تمایل به انتقاد از خود یا حتی بد و بیراه گفتن به خود را دارند ولی به اینهم آگاهم که  طوری صحبت میکنند که انگار تک تک به ملت دیگری تعلق دارند و دارند راجع به یک مشت بیگانه صحبت میکنند که تازه به آنها برخورده اند و در مقایسه با خود، بی عرضه شان می پندارند. خلاصه معلوم نیست این چه جور انتقاد از خودی است که گوینده را شامل نمیشود ـ هنر جاخالی دادن.

       آیا وقتی مردم ایران به هر راهی حاضرند بروند، به جز مبارزۀ مستقیم و هر راهکاری را بیازمایند، به شرطی که هزینه نداشته باشد، میتوان ایراد را فقط متوجه اپوزیسیون کرد؟

       نیروی براندازی قرار است از کجا بیاید؟

       از کدام کشور یا از کدام سیاره وارد شود؟

       مگر نه اینکه مردم باید رژیم را بیاندازند؟

       خوب، وقتی تمایلی به این کار ندارند، چرا باید از اپوزیسیون ایراد گرفت؟

       قرار است اپوزیسیون تنهایی این کار را بکند؟

       یا اینکه قرار است به مردمی که خود ارادۀ کار ندارند، اراده تزریق کند؟

       آمپول اراده که هنوز کشف نشده، پس لابد باید نشست منتظر دانشمندان. در نهایت صریح بگویم: فکر میکنید چه میخواهید، ولی نمیدانید، اگر میدانستید، اراده هم پیدا میکردید، اراده که مقدم بر هدف نیست، با تعیین آن شکل میگیرد. هدف که معلوم نباشد، اراده ای پیدا نمیشود. نمیشود اول عاشق شد و بعد دلبر را انتخاب کرد.

       آن که از انتقاد از خود، این هم از به خود آمدن. برسیم به بخش آخر.

       اگر می بینید که این همه نشسته اند به امید آمریکا و هر دروغی را نه فقط باور که تکرار هم میکنند و به خود امید میدهند که با این کار ها ایران درست خواهد شد. برای این است که راه حلی یافته اند که بیشتر روانی است تا سیاسی، مشکل افراد را حل میکند، نه مشکل سیاست را. این چارۀ مشکل کسی است که نمیخواهد هیچ کار بکند و متوقع است که دیگران تمامی زحمتها را برایش بکشند و حاصل را تقدیمش سازند. مشکل اصلی این است و از مردم است، نه از اپوزیسیون. وگرنه اپوزیسیون که یا مستقل است و کوششی میکند و نتیجه ای، حال هر قدر مختصر، هم میگیرد. لااقل گزینه های روشنی به مردم عرضه میدارد که بتوانند تکلیف خود را بفهمند. آن دسته هم که نوکر خارجی است و مواجب میگیرد که بیش از حکومت ایران با ملت ایران مخالف است و مشتری خودش را دارد. به اپوزیسین ایران به چشم بیگانه نگاه میکنید، به آمریکا به چشم خودی. سهم یکی تحقیر است و دیگری تمجید. چون دنبال عرضه نیستید، دنبال زورید و تصور میکنید که زور، عرضه میاورد که نمیاورد.

       مردمی که گوش به تبلیغات آمریکا سپرده اند، به امید ندادن هزینه این کار را میکنند. حسابشان به خیال خودشان درست است. فقط یک چیز را از قلم انداخته اند: اگر اپوزیسیون با این امکانات قلیل، چهل سال است که نتوانسته نظام را ساقط کند، ایالات متحده هم چهل سال است که نتوانسته کاری در این جهت بکند، البته با امکانات بی حدی که میدانید. مختصری زحمت مقایسه بکشید و انصاف بدهید که بیعرضه کیست و بعد از او انتقاد کنید.

27 ژوئن 2020، 7 تیر 1399

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

بازگشت به خانه