تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
کادر درمانی یک بیمارستان پشت لباس شان نوشته بودند: «ما گر زِ سر بریده می ترسیدیم / در محفل عاشقان نمی رقصیدیم». من این شعر را می شناختم، و با خواندن اش بر لباس آنها اشکم سرازیر شد. تاریخ چه ها که نمی کند. در تبریز، این شعر بیش از صد سال است كه ورد زبان هاست و اصل شعر اینگونه است: «سیصد گل سرخ؛ یک گل نصرانی… / ما را ز سر بریده میترسانی؟ // ما گر ز سر بریده می ترسیدیم / در محفل عاشقان نمی رقصیدیم» (نصرانی، اشاره به فردى مسیحی است).
شاعر مشخص نیست، اما داستان این شعرِ صد ساله مشخص است: «شهيد آمريکائی مشروطه ایران!»... صدر مشروطیت است، تبریز شدیداً در محاصره است، جنگ سختی بر پا است. فقط یک کوچه مانده تا جنبش مشروطه شکست بخورد. ستارخان در «کوچهء امیرخیز»، آخرین جبههء در حال مقاومت است. «هُووارد باسکرویل، معلم بیست و چهار سالهء مدرسهء آمریکایی «ممُوریالِ» تبریز، تحت تاثیر حق و مشروطه قرار می گیرد و به ستارخان می پیوندد. کنسول آمریکا در تبریز از او می خواهد که از صف مشروطه خواهان جدا شود. باسکرویل ضمن پس دادن پاسپورت اش می گوید: «تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست».
او فرماندهی سیصد نفر از رزمندگان را بعهده می گیرد و در کنار ستار خان در محله شنب غازان (شام گازان) تبریز با استبداد می جنگد و در نهایت در راه مشروطه برای ایران بر اثر اصابت چند گلوله در سینه شهید می شود: «سیصد گل سرخ، (آن سيصد نفر)، یک گل نصرانی (هُووارد مسیحی)»...
ستار خان از همان کوچه (امیرخیز) پیروز می شود... تبریز و ستار مراسم تشییع باشکوهی برای این شهید آمریکایی در راه مشروطه برگزار می کنند. زنان تبریز فرشی با چهرهء هووارد می بافند و، به دستور ستار، نام «هووارد باسکرویل» بر روی اسلحه اش حک شده و برای مادرش به آمریکا فرستاده می شود. اين شعر هم در همان سروده می شود. مزار هُووارد نيز همچنان در گورستان ارامنهء تبریز است... حالا همان شعر ِ صد ساله، در پشت گان ِ پرستاران و پزشکان جانفشان میهنمان نقش شده است... وای که هر چه بيشتر از تاريخ كهن سرزمين مان را بدانيم بيشتر به روز گار حالمون افسوس مي خوريم!