تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
نگاهی به یک فیلم زنده: قهرمان و ضد فهرمان!
سناریو
فلاشبک به دو روز قبل/ روز/ خارجی: «فرش قرمز»
حجاب نیمبند سارینا فرهادی، دختر اصغر فرهادی، در فرش قرمز فستیوال کن، واکنشهای زیادی را برانگیخته است. افراد بسیاری گله می کنند که زنان و دختران ایرانی، به خاطر مخالفت با همین یک تکه پارچهء موسوم به «روسری»، تاوان زیادی دادهاند و حال سارینا فرهادی با چنین پوششی، مطالبه و خواستههای زنان ایران را زیر سوال میبرد...
کات
زمان حال/ روز/ داخلی: «سالن مصاحبه»
جمله ای از اصغر فرهادی تیتر خبرها می شود: «ایران کشوری سرکوبگر است و آزادی بیان ندارد»
این تیتر کمی نگاهها را تغییر می دهد و منتقدان فرهادی خوشحال می شوند که او از تریبونی که در اختیار دارد استفادهای بهینه به نفع ایران و ایرانیان کرده است.
کات
روز بعد. داخلی. سکانس آخر
فرهادی استفاده از کلمه «سرکوبگر» را اشتباه مترجم عنوان و آن تیتر را تکذیب می کند و در ادامهء سخن اش، در رابطه با استفاده از بازیگرانی که در کارنامهء خود همکاری نزدیکی با سازمانهای وابسته به اطلاعات و سپاه رژيم اسلامی دارند، با بیتفاوتی شانه بالا انداخته و می گوید: «بازیگر، بازیگر است!» و سپس، در مورد منعکس نبودن اتفاقات تلخ آبان سیاه و شلیک به هواپیمای اکراینی در آثارش، آسمان ریسمان به هم می بافد و با حرافی و با مغلطه از زیر بار پاسخ شانه خالی کمی کند.
سپس، در انتهای صحبت هایش می گوید: «آگاهی نقطهء مقابل ظلم و جهل همسو با ظلم است!»
نقد فیلم زنده
برخلاف فیلمهایش، این داستان فرهادی «پایان باز» ندارد. او، در صحبتهای خود در کنفرانس مطبوعاتی پایان فیلم، با ایستادن در کنار حکومت و رودرروی مردم، داستان خود را می بندد.
سعدی شیرازی میفرماید: «تا مرد سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد!» اصغر فرهادی، فیلمساز ایرانی برندهء دو جایزهء اسکار، در کنفرانس مطبوعاتی فیلم جدیدش «قهرمان» در فستیوال کن، در پاسخ به سوالات خبرنگاران، نقاب از چهرهء خود برداشته و عملاً خود را یک فیلمساز منفعت طلب، نان به نرخ روز خور و بیتفاوت به درد مردم معرفی کرده است.
او، به جاهلانه ترین شکل ممکن، جامعهء ایران را ناآگاه و نابلد تصور میکند و، در حالی که مثل کبک سرش را زیر برف کرده، نمیداند، نمیبیند و نمیفهمد که این جامعه رشد کرده، آگاه شده و دیگر فریب پروپاگاندای امثال او را نمیخورد.
او فکر میکند که نخل طلای کن و تندیس اسکار را میتواند با آزادی و شرف جامعه ایران معاوضه کند.
چند سال قبل، زمانی که مسعود دهنمکی به اصغر فرهادی گفت: «فیلمهای تو حتی اگر برنده اسکار باشند به اندازه اخراجیها فروش ندارند»، از فرهادی پاسخ شنید که: « دهنمکی عزیز! در ایران فروش پراید بیشتر از مازراتی است، ولی این به معنای خوب بودن کیفیت پراید نیست». حال باید به فرهادی گفت: «تو نه پراید هستی، نه مازراتی... تو یک ماشین بازار مشترک قلابی هستی، یک مازراتی که موتور پراید دارد که فقط با استفاده از برند خود، سود بیشتری بدست میآوری و صرفاً آلترناتیوی هستی برای حکومت جمهوری اسلامی در روز مبادا».
در واقع، هر انسانی در زندگیاش بزنگاه ها و انتخاب هایی مهم دارد؛ فرهادی در یکی از حساس ترین برهههای تاریخ معاصر ایران زمین، انتخاب کرده است که رو به حکومت و پشت به ملت بایستد و، با عادی سازی «شر»، راه را برای سرکوب و کشتار حکومت هموار کند.
تنها وجه مشترک فرهادی با بزرگانی چون ناصر تقوایی و بهرام بیضایی، حرفهأ آنهاست؛ ولی از نظر اخلاقی و انسانی فرسنگها فاصلهست بین کسانی که حاضر نیستند در برابر ظلم سر خم کنند، کاسه لیسی بلد نیستند، خودفروشی نمیکنند، و کسانی که صرفا در پی منفعت خود هستند و براحتی چشم خود را بروی حقیقت میبندند.
شاید روزی در کتابها و جزوه های دانشگاهی نام اصغر فرهادی بعنوان یک «فیلمساز موفق» آورده شود اما بیشک در کتاب های تاریخ از او بعنوان «انسانی بزدل و فرصت طلب» یاد میشود.
قهرمانان و سوپر استارهای واقعی جامعهء ایران کارگردانانی هستند که پرچم اعتصابات را برافراشتنه اند؛ مادرانی هستند که پرچم دادخواهی را در دست گرفته اند... قهرمان امروز جامعهء ایران نه روی فرش قرمز راه میرود و نه غرق در زرق و برق فستیوالها و جایزههاست. قهرمانان امروز ما زندانیان سیاسی، دختران خیابان انقلاب، دانشجویان ستارهدار، مردم غیور خوزستان و همهء کسانی هستند که با اقتدار فریاد زده اند و می زنند: «نه به جمهوری اسلامی!»