تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

16 تیر ماه 1401 - 7 ماه ژوئیه 2022

هدف اصلی اپوزيسيون در خارج چه بايد باشد؟
سام قندچی

 پیشگفتار: بیش از 15 سال پیش که این مقاله نوشته می شد، اگر اپوزیسیون افغانستان و عراق، پیش از سقوط طالبان و صدام، به موضوع مورد بحث در این نوشتار توجه کرده بودند، آن کشورها همچنان با رژیم هایی که در قانون اساسی خودشان «اسلامی» تعریف شده اند روبرو نبودند، و این خوابی است که اصلاح طلبان اسلامی، که حالا خود را تحولخواه می نامند(1)، برای بعد از سقوط رژیم کنونی در ایران دیده اند! اگر در زمان انقلاب اسلامی 1357، دکتر ابراهیم یزدی ها با آمریکا در تماس بودند تا رژیمِ اسلامیِ مورد پسند خود را به غرب بقبولانند، امروز نیز اصلاح طلبان اسلامی ایران با آمریکا و اروپا برای هدف مشابهی در تماس مدوام هستند. بی دلیل نیست که امثال عطا مهاجرانی(2)، و متحدان چپی و هواداران «"آینده نگری" قلابی»(3) نیز، امروز، نظیر دکتر ابراهیم یزدی در زمان انقلاب 57، در غرب رحل اقامت افکنده اند، و همچنان فریبکاری های تشکیلات های اصلاح طلبان نظیر نایاک در آمریکا(4) و نیز همان هدف دکتر ابراهیمِ یزدیِ آن زمان را، دنبال می کنند!

***

پيش از سقوط رژيم های طالبان و صدام، اپوزيسيون افغانستان و عراق برای ده ها سال در غرب تمام تلاش خود را به کار بردند تا به افکار عمومی بين المللی نشان دهند که مردم آن کشورها خواهان بقای رژيم های طالبان و صدام در کشورهای متبوع خود نيستند. اما تا آنجا که به آلترناتيو مورد نظرشان مربوط می شد کمتر آن را با افکار عمومی بين المللی در ميان می گذاشتند. اپوزيسيون افغان در پايان کار، در کنفرانس برلين، آن هم پشت درهای بسته، با دولت های غربی و نه با افکار عمومی، نظرات خود را در مورد آلترناتيو در ميان گذشت، و آن دولت ها هم برداشت خود را به افکار عمومی در کشورهای خود منتقل کردند. تازه بيشترِ کار کنفرانس هم «معامله» بود و نه درک واقعيات خواست های سياسی مردم افغانستان برای رژيم آينده. وگرنه محصول کار، قانون اساسی اسلامیِ بعدیِ افغانستان نمي شد که با حمايت دولت پرزیدنت بوش پس از آزادی افغانستان از شر حکومت طالبان تدوين شد. در مورد عراق هم در کنفرانس لندن روند مشابهی طی شد.

اگر امروز کسی از مردم آمريکا بپرسد که آيا مردم افغانستان يا عراق، طالبان يا صدام را می خواستند، پاسخی منفی خواهند شنيد. اما اگر از مردم آمریکا بپرسید که مردم افغانستان یا عراق چه رژيم جایگزینی را طلب می کردند، پاسخ چيزی خواهد بود نظير دولت معتدل اسلامی، همانگونه که قانون اساسی هر دو کشور بعد از طالبان و صدام، با حمايت دولت پرزیدنت بوش، با چنین درکی، تدوين شد.  چرا؟ چون اين برداشت همان چيزی است که دولت های غربی در مورد خواست مردمِ اين دو کشور، به افکار عمومی در کشور خود منتقل کردند، و فعالين سياسی افغانی و عراقی نيز هنگامی که در زمان طالبان و صدام، در خارج کشور فعاليت بيشتری داشتند، و افکار عمومی بین المللی هم خواهان شنيدن نظرات آنها بودند، این موضوع را که خود دنبال چه نوع حکومتی هستند، با مردم در آمریکا و اروپا در ميان نگذاشتند و فقط بر براندازی رژيم موجود تکيه کردند، و در عمل دولت های غربی بودند که با کنفرانس های برلين و لندن پاسخ به اين مهم را برای افکار عمومی جهان، مطرح کردند، که در پرتو سیاست غرب در نیم قرن گذشته برای خاورمیانه، تصمیماتی که گرفته شد جای چندان تعجبی باقی نمی گذاشت(5).

پيش از انقلاب 57، اپوزيسيون سياسی ايران نيز برای چندین دهه همين کار را کرد و به افکار عمومی جهان گفت که مردم ايران از رژيم موجود حمايت نمي کنند و از آنها خواست دولت های خود را تحت فشار بگذارند تا حمايت خود را از رژيم شاه قطع کنند.

البته تفاوت کار در اين بود که رژيمِ آن زمان ايران مورد حمايت قاطعانه غرب بود و اتخاذ چنین روشی از جانب اپوزيسيون بيشتر قابل درک بود. اما در پايان کار، وقتی حمايت بين المللی از رژيم شاه به پايين ترين نقطه رسيد و زمان مطرح شدن «آلترناتيو مورد نظر اپوزيسيون خارج از ایران» در افکار عمومی جهان فرا رسید، اين دولت های غربی بودند که تصميم گرفتند از چه آلترناتيوی برای جانشين آن رژيم حمايت کنند؛ و آن هم آلترناتيو اسلامی، و در رأس آن هم آیت الله خمينی بود، و در پرتو سیاست غرب در نیم قرن گذشته در خاورمیانه، این چنین تصمیمی نیز تعجبی نداشت(6).

در زمان انقلاب 57 اپوزيسيون ايران در مورد اينکه افکار عمومی بين المللی چه آلترناتيو هايی را بعنون انتخاب مردم ايران بشناسد، نقش بسيار کمی ايفا کرد و، در سال های اخير، نظير مورد افغانستان و عراق، بجای گفتگوی مستقيم با افکار عمومی بين المللی، بيشتر به تأثیر گزاری غيرمستقيم، آن هم از طريق مراوده با دولت هاب غربی عمل کرد؛ در صورتي که انتقال ديدگاه مبتنی بر عدم حمايت مردم ايران از رژيم موجود، طی چند دهه، تنها می توانست ثمرهء تماس مستقيم اپوزيسيون با افکار عمومی بين المللی باشد - بخصوص آ در دوراني که اکثريت دولت های غربی حاميان سرسخت رژيم موجود در ايران بودند و برای افکار عمومی بين المللی در کشورهای خود نيز موضع خويش را همین گونه ترويج مي کردند(7).

البته در چند دهه اخير، و تا آنجا که اپوزيسيون خارج از کشور با افکار عمومی بين المللی تماس داشته، کوشیده است توضيح دهد که مردم ايران از نقض حقوق بشر در ايران اسیر حکومت اسلامی ناراضی هستند. اما آيا اين کار می تواند هدف اصلی اپوزيسيون خارج باشد؟

شايد در زمان رژيم سابق، که مورد حمايت قاطع غرب بود، تا سال ها می شد گفت که هدف گیری اصلی اپوزيسيون خارج درست بوده است؛ چرا که هدف آن اپوزیسیون این بود که حمایت بسیار محکم غرب را از رژیم موجود قطع کند. این استراتژی، اقلاً تا يکی دوسال آخر که ديگر انقلاب شروع شده بود، قابل فهم بود. اما از همان سال های اول بعد از گروگانگيری تا به حال، دولت های غربی و افکار عمومی غرب، به عکس دورتن شاه، عليه اين رژيم موضع داشته اند. در نتيجه، در همهء اين سال ها مطمئناً هدف اصلی اپوزيسيون خارج نمي توانست قانع کردن افکار عمومی غرب برای اعمال فشار بر دولت های متبوع خود در راستای عدم حمايت قاطع از رژيم اسلامی باشد؛ چرا که در همهء این چهار دهه حمایت قاطع غرب از رژيم اسلامی وجود خارجی نداشته است.

در نتیجه، برعکس دورتن پیش از انقلاب، اکنون هدف اصلی اپوزیسیون خارج کشود باید آگاه کردن افکار عمومی بين المللی از نوع رژيمی بوده باشد که مردم ايران خواستار جايگزين کردن آن با رژيم کنونی هستند؛ یعنی رژيمی که مبتنی بر دموکراسی سکولار است و نه بر شاکلهء مذهبی معتدل.

و چرا این نکته مهم است که افکار عمومی جهان باید از طريق اپوزيسيون خارج در مورد اينکه مردم ايران هوادار دموکراسی سکولار هستند مطلع شوند؟

پاسخ اين است که اين آگاهی باعث خواهد شد که افکار عمومی از دولت های متبوع خود انتظار داشته باشند که از هواداران اين برنامهء سياسی در ايران حمايت کنند و نه آنکه، این دولت ها بتوانند در پشت پرده، کنفرانسی مشابه کنفرانس برلين و لندن تشکيل دهند، و از «آلترناتيوی مبتنی بر مذهبی معتدل» حمايت کنند، و سپس به افکار عمومی اطلاع دهند که این خود مردم ايران بودند که دولتی مذهبی و معتدل می خواستند و آنها هم از این خواست مردم ایران حمایت کردند!

بنظر مي رسد که امروز – اگر خیلی دیر نشده باشد - اين اقدام مهمترين کاری است که اپوزيسيون خارج باید برای خود انتخاب کند، وگرنه اين که از افکار عمومی بخواهند تا بر دولت های غربی فشار بگذارند که از رژيم اسلامی حمايت نکنند، کاری است تحصیل حاصل و دولت های غربی بدون فشار افکار عمومی هم چنین حمایتی را در دستور کار خود ندارند.

یعنی این دولت ها مي دانند که برای ادامه چنين سياست غیر حمایتی گسترده ای از پشتیبانی افکار عمومی خود برخوردار هستند.

به عبارت ديگر، برای اپوزيسيون سکولار ايران در خارج، هدف اصلی بايد این باشد که افکار عمومی جهان را آگاه کنند که خواست مردم ايران يک دموکراسی سکولار است که بتواند جايگزين رژيم اسلامی شود.

بر این پایه، اپوزيسيون سکولار در خارج نمي تواند با اپوزيسيون طرفدار حکومت مذهبی معتدل، هم نظر باشد و یا، بصورتی ناقض غرض، با آن ائتلاف کند.

 به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،

__________________________________ 

1. http://www.ghandchi.com/eslahtalabi.htm

2. https://bit.ly/356eHdh

3. http://www.ghandchi.com/3897-strategy.htm

4. http://www.ghandchi.com/2236-farib-e-bozorg.htm

5. هیولای اسلامگرای فرانکنشتاین

http://isdmovement.com/2017/0617/060717/060717-sam-Ghandchi-Islamic-Frankstain.htm
http://www.ghandchi.com/1452-frankenstein-islamist-monster.htm
Frankenstein's Islamist Monster
http://www.ghandchi.com/1452-frankenstein-islamist-monster-english.htm 

6. همانجا  

7. در مورد عملکرد اپوزيسيون خارج در زمان رژيم شاه و مقايسه آن با دوران پس از انقلاب، در دوران برقراری جنبش سبز در نوشتاری تحت عنوان "یک پیشنهاد به تبعیدیان جدید ایرانی" بطور مفصل توضيح داده شد: http://www.ghandchi.com/625-kharej.htm

 

 

http://www.ghandchi.com/2300-opposition-goal.htm

بازگشت به خانه