یکی
از عوامل سردرگمی یا ناتوانی در برون رفت
از بن بست سیاسی حاضر نبود بدیل یا آلترناتیو
سیاسی در ایران است. این سردرگمی و ناتوانی
از یک طرف نتیجۀ سرکوب و خشونت رژیم است و از سوی دیگر
حاصل ندانم کاری های بخش بزرگی از خود اپوزیسیون
ایران. حاصل اینکه هیچ سازمانی که بتواند
موجب تحولی در جامعه بشود واقعیت عینی ندارد. در چنین
وضعیتی، شبکه های اجتماعی و رسانه های جمعی به
تنهایی برای برانگیختن تحولات سیاسی کافی
نیستند. تشکل های سیاسی برای برانگیختن و هدایت تحولات
اجتماعی و سیاسی نیاز مبرم و ضروری است. بنابراین،
آسیب شناسی اپوزیسیون ایران بخش مهمی از
تلاش جمعی برای برون رفت از وضعیت و بن بست حاضر است...>>>
اپوزیسیونی که خود را گول می زند!
سام قندچی
اکنون سومین سال دولت آقای حسن روحانی پایان می یابد و هر روز
خبر می رسد که شاعر و موسیقیدانی به زندان افتاده یا زندانی دیگری
به مرخصی آمده و معلوم نیست چرا اصلاً زندانی بوده، و بعد هم مثل
عبدالفتاح سلطانی است که روز گذشته پس از اتمام مرخصی به زندان
بازگشت و اسم این را هم گذاشته اند
«اصلاحات»
و عده ای نیز در مجلس
«قانون
جرم سیاسی»
تصویب می کنند و بقیه هم خوشحالند که روز گذشته اجرایی شده،
مثل اینکه قانون جرم نفس کشیدن تصویب کنند و خوشحال باشند که نه
خودسرانه بلکه طبق قانون مردم را بخاطر نفس کشیدن زندانی کرده اند.
ما در ایران و بقیه خاورمیانه با جنبش ارتجاعی کوکلاکس کلان اسلامی
روبرو هستیم و عده ای در اپوزیسیون وضع کشور را به چین تین شیائو
پین و شوروی گورباچف تشبیه می کنند.
سناريوهائی برای ايجاد رهبری
اسماعيل نوری علا
کوشش
های مختلف اپوزيسيون حکومت اسلامی در راستای ايجاد «رهبری شورائی»
تا کنون جواب نداده و توفيقی نداشته اند و شخصيت هائی که می توانند
بصورت بالقوه در آن «شورای رهبری» حضور داشته باشند نتوانسته اند
در ميان خود به توافق برسند. در نتيجه، و در عمل، خود اين مدعيان
«رهبری شورائی» به انواع حيل می کوشند تا همان ماجرای سی و پنج سال
پيش و آفرينش رهبری کاريزماتيک را در روزگار کنونی بازآفرينی کنند
بی آنکه توضيح دهند که روش کنونی آنها چه تفاوتی با سناريوی
رهبرسازی از آيت الله خمينی دارد.
چرا گفتمان اصلاح
طلبی عقیم
مانده است؟
کاظم علمداری
گفتمان
اصلاحات با حفظ ساختار قانونی ولایت مطلقهٔ فقیه و تقدیس انقلاب،
که حد و حصری برای خشونت نمیشناسد، بهطوری که حتی به بالاترین
مقامات و سازندگان نظام نیز رحم نکرده و نمیکند، ممکن نبوده و
نیست. گفتمان اصلاحات در برابر گفتمان انقلاب شکل گرفته بود، نه در
حمایت از آن، که برخی هنوز و همچنان مدافع آناند. بنابراین باید
نقشهٔ راه و رسیدن به اهداف گفتمان اصلاحات تعیین، تبلیغ و ترویج
میشد تا به سطح یک نیروی اجتماعی سازمان یافته ارتقا یابد. همیشه
ضرورت ندارد که در ساختار قدرت شرکت کرد تا بتوان در دگرگونیها
نقش ایفا کرد. گاهی نیروی اجتماعی، از جمله افکار عمومی، آنچنانکه
در دوم خرداد هفتاد و شش تجربه شد، میتواند به بزرگترین قدرت بدل
شود.
يادداشت هائی از عليرضا طاهری (1 تا 3)
در
این رشته نوشته های کوتاه، با زبانی ساده که برای هواداران نظام
اسلامی هم زودیاب و زودفهم باشد، کوشیده ام، و خواهم کوشید،
شاخصه ها و مایه های سرشت این نظام را «یک کاسه» کنم. حتی نیم
نگاهی به این «کاسه» نشان می
دهد که نظام اسلامی هرگز به مرحلهء
«تثبیت» نخواهد رسید و با چارچوب موریانه خوردهء
کنونی
اش فرو خواهد پاشید؛
مگر آن که جوهرش دیگرگون شود. شاید بگویند که این نظام
سی
و هفت سال است پا برجا مانده و ده ها سال دیگر هم برقرار خواهد ماند
و زمین نخواهد خورد. بخشی از این گفته درست است و بخش دیگرش
نادرست.
ای مردم، «تعدیل» یعنی اخراج!
سرمقالهء کيهان لندن، شمارهء 61
قدرت در هر دوره و هر رژیمی زبان ویژهی خود را تولید و آن را در
افکار
عمومی چنان بازسازی میکند که به زبان رایج و حتی
محاوره تبدیل میشود بدون آنکه کسی به
اهدافی که پشت این کلمات خوابیده است بیندیشد. از «انشاءالله»
رایج شده بر زبان نسلهای جوان پس از انقلاب، که پیش از آن اصطلاح
افراد
مسن و مذهبی آن دوران بود، گرفته تا واژگان مهجور
و زشتی چون «اجماع»،
«هجمه»،
«تعامل» و مشابه که از یک سو مُهر زبان آخوندی بر خود دارند و از
سوی دیگر برای لاپوشانی مفاهیم واقعی به کار
میروند.
این سنت و رسم احتمالاً
ناشی از فرهنگ «تقیه» است که برای بسیاری از
پدیدهها که ناخوشایند و یا مفاهیمی هستند که ممکن
است مشکلساز باشند، نام مستعار (عمدتا با
ریشهی عربی) میگذارند و بعد فکر میکنند، که بقیه هم
فکر میکنند، که به این ترتیب، محتوای آن مفهوم
نیز تغییر کرده است!