|
||||||
|
||||||
|
|
|||||
فاطمه را در بند افکندند، در سلول انفرادی حبس کردند. مادرش را بیفرزند و فرزندانش را بیمادر کردند، تا صدایش را در گلو خفه کنند. اما صدای فاطمه بلندتر از آن است که در پشت دیوار سیاهچالهای سیدعلی به خاموشی بنشیند. فاطمه با انگشت سیدعلی را مخاطب قرار داد و از او خواست که به علت بیلیاقتی از کرسی خود پیاده شود، استعفا بدهد و به نکبت خود پایان بدهد.◄
برادران، کثرالله امثالهم، دو باره به زحمت افتادند و اسباب شرمندگی فدوی را فراهم فرمودند. باور بفرمایید که همان سینما رکس آبادان، یا حمله به هواپیما اوکراینی، هر یک به تنهائی کفایت می کرد، فلذا فقرهء اخیر، که در پی بدان اشاره می شود، دیگر لازم نبود!: * یورو نیوز: دو روز از به رگبار گلوله بستن حاضران و زائران در حرم شاهچراغ در شیراز میگذرد. حکومت ایران این حمله را «حمله تروریستی» میخواند، و داعشی که جمهوری اسلامی دست کم دوبار نابودی آن را اعلام کرده، «مسئولیت» آن را بر عهده گرفت!◄
«فحشها» کاریزمای پوشالی رهبری را با خاک یکسان میکنند فحش وقتی حواله رهبر و بیت اش میشود، سطح بیآبرویی رهبر و دربارش را از نظر نمادین به شدت تنزل میدهد. به این ترتیب ساختمان آن کاریزمای پوشالیای را که در این سال ها سعی کرده بودند برایش بسازند و بالا بیاورند، یک باره چنان با خاک یکسان میکند که دوباره بالا آوردن اش از محالات است. به این ترتیب، فرآیند بی اعتبار کردن زبانی و نمادین رهبری را (که مثلاً با گفتن «حضرت آقا» یا «امام» و با تحمیل نوعی زبان رسمی ساخته شده بود)، چندین گام به پیش میبرد.◄
پدران تان را بکشید تا رستگار شوید!خوانشی از فیلم «برادران لیلا» به مثابه یک متن اعتراضیفرشین کاظمینیابافت فیلم نشانگر اراده علیه پاتریمونیالیسم است و علیرغم «عصبیت» پنهان و التهابی که در فیلم وجود دارد، بسیاری از مختصاتی راکه «وبر» برای جامعهی مقتدر پاتریمونیال شرقی میشمرد؛ از جمله انحصار، اقتدار تقلب، فساد، آنارشی و ابتذال؛ را میتوان در آن بازیافت کرد. اما، کارگردان، به اقتضای درام نمیتواند «راه حل نهایی» و پراکسیس مطلوب مبارزه را در فیلم بگنجاند یا بنمایاند.◄
میرا تو نیستی، مهسا! جانِ جوانِ زندگی، ژینا / !با گیسوانی آغشته به عطر گل های کردستان / بیرون زده از گوشه و کنار سر بندت / که حرامّیِ چشمچرانِ "گشت ارشاد" را / به وسوسه انداخت. // آه... ژینا! مهسا! دختر همیشۀ ایران / اگر مغرور و جوان و زیبا نبودی / حرامّیِ اسلحه پوش، نیم نگاهی به تو نمی انداخت...◄
* تو خیال کن من دوزاریم دیر می افته، ولی من از کلمه "سهوا" که خیلی دو پهلو هست، اوایل بشدت متنفر بودم؛ مثلا اسم اش خطای انسانی بود: سهوا هواپیمایی را با دو موشک سرنگون کردند. سهوا پلاسکو در اتش سوختند. سهوا رئیس جمهور از خواب بیدار می شود و نرخ بنزین بالا می رود. سهوا هزار و پانصد نفر را بخاطرش می کشند. سهوا ساختمان متروپل در آبادان فرو می ریزد. سهوا سرنشینان سانچی از بین می روند و خانواده ها گم می شوند. و این روزها سهوا دختران خودکشی می کنند. هنوز پدر مهسا قبول نکرده دخترش "سهو"ا بدست پلیس کشته شده. و در آتش زدن زندان اوین هم سهوا زندانی گلوله می خورد. تا امروز شما سهوا باور کردید که ما می ترسیم و سهوا نماد زور و قدرت بودید. * اینجا فقط یک سهوا خوشگل داشتیم؛ جایی که با پنجاه سانت لچک تمامیت یک قدرت چهل و سه ساله پوشالی را یک زن در دنیا به نمایش گذاشت؛ دختری نهایتا با پنجاه کیلو وزن در برابر توپ و تانک اسلامی آن هم در اوج قهرمانی سهوا یادش می رود از شما اطاعت کند. یادش می رود برادرش را قبل از رسیدن اش به ایران سهوا گرفته اند و اگر نگوید «سهوا بی حجابی کرده: چه بر سر برادرش می آید. * تماشا کردید چطور به زانو در آمده اید؟ سهوا بعد از برگزاری سخره نوردی، الناز را در محاصره داشتید؛ گرچه شما سالهاست بهکلمه سهوا بیشتر احتیاج دارید و ما سهوا بیشتر از اینها آشنا هستیم. اما الناز متفکرانه به هدف زد. چرا که الناز رکابی، دختر دلیر ایرانی، در برابر نظام سنتی خانواده و نظام پوشالی قدرت ایستاد و شما که سهوا سناریو را درست چیدید، گاف بزرگ تان را ندید که فکر کردید مردم سهوا هر چیزی را که می شنوند یا می بینند اشتباهی دیده، شنیده یا فهمیده اند. از الناز رکابی شنیدن کلمه سهوا بسیار زیبا بود. موهای دم اسبی اش را (سهوا) دوست دارم!֎
آنچه قیام مردمی جاری در ایران را از شورشهای سال ۱۳۵۷ متمایز میکند درک عمیقی است که بسیاری از ایرانیان، بهویژه آنان که پس از استقرار جمهوری اسلامی به دنیا آمدهاند، از تضاد بین ایدئولوژی و آزادی دارند. امروز، بسیاری از ایرانیان، شاید حتی اکثریت، میدانند زیرا طی سالها، در زندگی روزمره خود تجربه کردهاند، که نظام کنونی هرگز نمیتواند، حتی اگر بخواهد، آزادی همراه با عزت و کرامت انسانی را بپذیرد.◄
انقلابی ملی و مدرن برای ایران آزاد و متحدجوانان و نوجوانان غالبا دهه هشتادی و حتی دهه نودی که حکومت اسلامی تلاش داشت آنها را «سربازان فرمانده» جا بزند، با هوشمندی و خلاقیتهایی که به خرج میدهند «خواب فرمانده» را آشفته کردهاند. حکومت اسلامی به شدت نگران فروپاشی ساختار ویرانگر و فاسدیست که با بهمن۵۷ در ایران بنا شد. ساختاری که «قدرت و حاکمیت مردم» تهدیدی علیه آن و انقلاب ارتجاعیاش است.◄ |
پرسش قدیمی اگر «اینها بروند چه کسی میآید؟» این روزها کمتر شنیده میشود؛ شاید از شدت خشم معترضان؛ و شاید به این دلیل که بسیاری باور دارند این پرسش، بیشتر ابزاری برای پوشش یک جور توجیهگری وضعیت فعلی است؛ با این حال نمیتوان انکار کرد که بخشی از جامعه همیشه این دغدغه؛ این یادداشت، هرچند هدفش چیز دیگری است اما احتمالا پاسخی هم به همین پرسش کلاسیک خواهد داشت. فعلا به نظرم کار را میشود از ابهام فراگیرتری در میان معترضان شروع کرد: «قدم بعدی چیست؟»◄
آیا «انقلاب 21 ایران» به دلیل فقدان رهبری مضر است؟ آیا کنشگرانی که برای حزبی آینده نگر فعالیت می کنند باید از انقلاب 21 ایران استقبال و تلاش کرده و به ایجاد رژیمی دموکراتیک و سکولار در ایران کمک کنند؟ یا که چون «هنوز خود در رهبری آن نقش چندانی ندارند»، نظیر نایاک در برابر سقوط رژیم استبدادی 43 سال گذشته، بایستند؟! و آیا ایران آزاد به رشد حزب آینده نگر و احزاب دیگر دموکراتیک و ایجاد رهبری بهتری برای جامعه ی ایران کمک خواهد کرد و یا ادامهء استبداد کنونی! ◄
سازمان مدنی کارآمد: تقویت درون برای موفقیت بیرون چه عواملی موجب عملکرد مؤثر و کارآمد سازمانهای جامعهء مدنی میشود؟ چرا بعضی از سازمانهای جامعهی مدنی در پیگیری عملکردشان موفق هستند، حال آنکه دستهای دیگر دچار رخوت و رکود میشوند و قوایشان به تدریج تحلیل میرود؟ آیا باید عوامل موفقیت را در بیرون این سازمانها، مثلاً محیط سیاسی اجتماعی مساعد یا میزان منابع در دسترس سازمانها جست، یا اینکه عوامل درونی مثلاً نوع رهبری و فعالیت گروهی مقوم و شکل دهندهی اصلی این سازمانها هستند؟◄ خیابان، عرصهء سلطه و مقاومتمرضیه بهرامی برومندخیابان بستر ظهور و گشایش انسانهای زیرزمینی و منزوی است. انسان های زیرزمینی، آدمهای منفعل و اتمیزه، طبقات فرودست و اقشار گوناگونی هستند که اکثریت جمعیت عظیم شهری را تشکیل دادهاند. دانشجویان، کارگران، مزدبگیران، بیکاران و روشنفکران آزاد که مناسبات نابرابر اجتماعی و طبقاتی جامعه آنها را نادیده گرفته و خشمی طوفانی در آنها ایجاد کرده است. داستان انسان زیرزمینی در واقع شرح فرایند ظهور این «خشم» در بستر خیابان است.◄
دخالت دادن دولتهای بیگانه در نبردی که میان مردم ما و حکمرانان کنونی جریان دارد، به زیان همه خواهد بود. البته وسوسه تراشیده شدن بهعنون «رهبر» سخت جذاب است. با حمایت یک یا چند قدرت بزرگ در طی چند هفته یا حتی چند روز از محاق گمنامی بیرون میآیید و یک چهره شناخته شده میشوید در سطح جهانی. با قدرتمندان عکس میگیرد، جوایز مختلف نصیبتان میشود، شاید حتی نوبل صلح و مبالغ قابل توجهی بهعنوان «هزینه برای مبارزه» به حسابتان واریز شود.◄
گردهمائی برلین را با دو رویکرد گوناگون میتوان هم یک شکست و هم یک پیروزی دانست. اگر این رخداد بسیار بزرگ و پرشکوه را از نگرگاه برگزارکنندگان آن (کالکتیوِ «زن، زندگی، آزادی»، از این پس “کالکتیو”) بررسیم، با نگاه به گردانندگان، شعاردهندگان، فراخواندهندگان و سرودهایی که در زمان راهپیمائی از بلندگوها پخش میشدند، باید گفت تلاش این گروه برای بارگذاری دوباره1 انقلاب اسلامی 57 با شکست همهسویه روبرو شد.◄
نامه ای به مدیر سیاه قلب روزنامهء کیهان تهران تو معترضان را آشوب گرانی خوانده ای که در قد و قواره براندازی نیستند. پس براستی در دل تو و رهبر درمانده ات آشوب به پا کرده اند؟ پس تو هم قبول کرده ای که آنها قصد براندازی حکومت سرکوبگر اسلامی شما را دارند؟ اما آیا واقعاً فکر می کنی که آنها قادر به براندازی حکومت شما نیستند؟ گمان نمی کنم که اینگونه فکر کنی. اگر تو و درمانده اینطور فکر می کردید، برای مقابله با دختران جوانی که هیچ سلاحی در دست و حتی لباسی مناسب رزم با گلهء اوباش شما به تن ندارند، از موجودات مسلحی که مانند خودتان قلب سیاهی دارند، استفاده نمی کردید.◄
در امتداد «خشونت پرهیزی» آقای زیدآبادی! (بمناسبت ظهور او در تلویزیون دولتی) آیا با دیدن شما در زمین بازی خامنه ای حق دارم که این بار من بپرسم «آقای احمد زید آبادی در زمین کثیف پوشیده از خون "خامنه ای" چه می کنید؟» چگونه بر صفحهء تلویزیون رژیم ظاهر می شوید؟ بر جائی می نشینید که چندی قبل "سپیده رشنو" را، با پیکری در هم شکسته با صورتی که هنوز خون مردگی های ناشی از ضربات باز جویان بر خود داشت، مجبور به نشستن، به تکفیر خود، مجبور به تکرار کلماتی کردند که هدفی جز تحقیر، جز درماندگی و نشان دادن تسلیم یک ملت، یک نسل به حاکمی خود کامه نداشت.◄
همزمانی خجستهء «روز کوروش بزرگ» با یکی از شگفت انگیزترین خیزش های آزادی خواهانهء جهان در آستانهء «روز کوروش بزرگ» (7 آبان) ایستاده ایم، و امسال همزمان با یکی از شگفت انگیزترین خیزش های آزادی خواهانه جهان از سوی هموطنان کوروش بزرگ؛ خیزشی که زنان پرچمدارش هستند، و جوانان سربازان شجاع آن؛ سربازانی که، چون رهبر و پدر تاریخی خویش، قصد دارند دوران سیاه و سراسر رنج و تبعیض حکومتی بیدادگر را برچیده، و آرامش و شادمانی و رفاه را به مردمان سرزمین شان هدیه کنند. ما در بنیاد میراث پاسارگاد، به عنوان ستایش کنندگان کورش بزرگ، همانگونه که بارها گفته ایم، می گوییم که کورش برای ما ـ و یقین داریم برای بیشترین ستایش کنندگان او ـ نه قديس است، نه از آسمان فرو افتاده، نه اولین امپراتور باستانی بودنش فقط مهم است، و نه آمدن نامش در تورات یا قرآن سبب برتری اش بر دیگران شده؛ بلکه آنچه او را بیش از هر چیز دیگری ستایش شدنی می کند، فرمان حقوق بشری و آزادی بخشی ست که او به عنوان قوانینی لازم الاجرا نه تنها به مردمان زادگاه خویش، که به مردمان سرزمین های دیگر هدیه کرد؛ مردمانی که نه هم دین او بودند و نه هم مرام او. ◄
ویژگیهای رستاخیز نوین ایران کدامند؟ ایرانیان به تن حس کردند که قدرت اربابان جهل و جنایت ناشی از ناتوانی ما در بزرگداشت میراث فرهنگی و تاریخی خودمان بود. اما نسل جوان ما در پهنۀ امپراتوری فرهنگی ایران، از دژ بابک خرمدین تا ارگ بم و از ایوان خسرو (تیسفون) تا تندیس بودا در بامیان و از سنگنبشتۀ کوروش تا شاهنامه فردوسی گنجهایی مادی و معنوی در سرزمینی یافتند که ما پیشتر آن را ویرانه میانگاشتیم. چرخش شگفتی که بازیافت فرهنگ و هویت ایرانی نزد نسل جوان دامن زد، درک این واقعیت بود، که پدران و مادران ما در روند تمدنسازی به بسیاری دستاوردهای مدرن بشری دست یافته بودند.◄ |