زمانی
که در موردِ سکولاریسم صحبت می
شود، بیشتر بر رابطه دین با دولت تأکید می
شود. یک «دولت سکولار»، همچون دولت سوئد، مستقل و
جدا از دین است و هرگز یک دولت سکولار برای دین خاصی حق ویژه در
مقابل دیگر ادیان و ایدئولوژی ها در نظر نمی گیرد. یک دولت سکولار
حق فعالیت آزاد برای همه ادیان و جهان بینی های سیاسی قائل است. یک
دولت سکولار دین ستیز نیست، در صورتی که یک دولت دینی روش و سیاستی
خصمانه علیه ادیانی دارد که دین رسمی دولتی محسوب نمی شوند. از این
رو سکولاریسم بواسطه ماهیت اش بمعنای رعایت و تحقق اصول بنیادی
دمکراسی است. یعنی در یک نظم سیاسی سکولار هیچ اندیشه سیاسی و دینی
و هیچ گروه سیاسی و اجتماعی برتر از دیگر اندیشه ها سیاسی و دینی و
گروه های اجتماعی نمی باشند. به یک عبارت؛ سکولاریسم همان دمکراسی
است و یا بالعکس دمکراسی همان سکولاريسم است.
امکان تحول در جامعه بر اساس کدام اصل راهنما؟
جهانگیر گلزار
وقتی آدمی می گوید که ما فعال حقوق بشری هستیم و کاری به سیاست
نداریم چه تاثیری می گذارد؟ اگر دفاع از حق وظیفه و هدف برقرار
کردن آزادی ها باشد پس روش انسان مدافع حقوق افشای روابط ضد حق و
دادن راه حل در حقوق مداری می گردد. اینکه می گوبند فعال حقوق بشری
نبایستی از موضع سیاسی اینکار را بکند منظور این است که همه انسان
ها را بایستی برابر دید در حقوق و در دفاع از حقوق فرد تقدم
تشکیلاتی فرد عضو تشکیلات خود را در نظر نگرفت چرا که خود این عمل
آغاز تبعیض و بنابر این ضد حقوق است. نه اینکه فردی سیاسی نباشد و
موضع سیاسی نداشته باشد و نسبت به سرنوشت کشور و وطن
اش
و تصمیم گیری ها در مورد خود و
آینده
خود و هموطنان
اش
بی تفاوت باشد.
توسعهء ایران از
مسیر توسعهء سیاسی می گذرد!
محسن صفایی فراهانی
سايت
«ندای آزادی»: صفایی فراهانی، در مصاحبه با نشريهء «اعتماد»، هرچند
لابهلای سخنان اش امید به حل مشکلات را پنهان نمیکند اما میگوید
ریشهء بحران در بخش اجتماعی است، دفتر مطالعات استراتژیک
ریاستجمهوری اخیرا گزارشی تهیه کرده که به نظر من تکاندهنده است.
نگرانیهای فراوانی را ایجاد میکند. براساس مفاد این گزارش، ميان
اعتماد بین آحاد جامعه ایران به ده درصد رسیده است، شاخص صداقت و
امانتداری به هشت درصد؛ و این ارقام در کشورهای حوزهء اسکاندیناوی
بالای هفتاد درصد است، یعنی جامعه به واقع دچار یک سقوط اخلاقی
شدید شده است.
توانایی های ملت
مان را باورکنیم
هوشنگ کردستانی
به
تازگی برخی از کسانی که دعوی ملی گرایی دارند، شاید به دلیل طولانی
شدن سال های مبارزه به این نتیجه نادرست رسیده اند که سردمداران
نظام را اندرز دهند و یادآور شوند که در صورت پذیرفته شدن
پیشنهادهایشان، ملی گرایان در انتخابات شرکت خواهند کرد - و لابد
به نامزدهای اصلاح طلبان رأی خواهند داد!- چون هیچکس غیر از
وابستگان به جناحها حق نامزد شدن در انتخابات را ندارد. این افراد
رابطهء قدرت و سیاست را در نیافته اند و نمی دانند در سیاست حرف
اول را قدرت میزند نه پند و اندرز. آنان میپندارند پند و اندرز
دادن و اثبات ارادات میتواند کارگشا بوده باشد؛ اشتباهی که برخی
از یاران و پیروان مصدق در سال پنجاه و هفت مرتکب شدند...
روزگـار ســـیاه
ابراهیم
هرندی
دوران
میانی تاریخ اروپا را که با فروپاشی امپراطوری روم باستان در اوان
سده پنجم ترسايی آغاز شد و هزار سالی دنباله داشت، قرون وسطا و یا
"روزگار سیا"
خوانده اند. سیاه خواندن این دوران از آن روست که در آن روزگاران،
خرافه و خامی آنچنان فراگیر شده بود که، اندیشیدن، بزه کاری بزرگی
پنداشته می شد و پادافره ای گران داشت. روزگار سیاه، روزگاری بود
که بيشتر مردم را بهره ای از پرتو چراغ خرد نمی توانست باشد و
نادانی و ناتوانی همگانی در سایه آموزه ها و اداره جامعه بدست
کشیشان و کارمندان کلیسا آنگونه بود که توانایی تمیز نیک و بد برای
کسی آسان نبود. این شیوه زیستی که انسان را از اندیشیدن می رماند و
اندیشمندان را گوشمالی می داد، ذهنیت ویژه ای پدید آورده بود که می
توان آن را "ذهنیت قرون وسطایی"، خواند. این یادداشت کوششی برای
شناساندن این ذهنیت و برآیه های رفتاری و کرداری آن است.