زمان خشم
سرژ حليمی
عدم
محبوبیت مداوم رهبران سوسیالیست فرانسه یک امر استثنایی ملی نیست
که
بتوان آن را به حساب آمار ناگوار بیکاری یا نفی روشمند اصول عقیدتی
چپ
گذاشت. به پایان رسیدن دوران ایدئولوژیکی که بیست سال پیش «راه
سوم» آقایان کلینتون، آنتونی بلر، فلیپه گونزالس، دومینیک اشتراوس
کان و گرهارد شرودر
تجسم آن بودند، در ایالات متحده و بیشتر کشورهای اروپایی نیز دیده
می شود.
این
انحراف سوسیال- لیبرالیسمی، که مدتی طولانی پیروز بود، دیگر فقط به
نفع
نیروهای واقع شده در طیف راست نیست و مدت کمی است که با نوزایی
جریانی
معترض همراه شده که ادعا می شد ایده هایش توسط جهانی سازی، انعطاف
و
فناوری های نو سپری، کهنه و
جارو
شده است.
يادداشتی دربارهء پدرم
مانلی کسرائی
دوستاني سياوش كسرايي را باني اصلي انقلاب ايران ميدانند. به عنوان
نمونه دوستي چندي پيش در زير عكسي از پدرم و محمد رضا شجريان مي
نويسد:
"ايكاش شادروان كسرايي هيچگاه با خميني و دار و دسته تبهكار او در
يك جبهه قرار نمي گرفت.
خانوادهء
ما در طول
بيست
سال گذشته همواره در رابطه با هر اظهار نظري در رابطه با پدرم سكوت
اختيار كرد چرا كه اين حق هر ايراني است كه در رابطه با او نظر خود
را بيان كند. در رابطه با مسايل فني شعر نيز بايد اعتراف كنم كه
مثل "از فضل پدر تو را چه حاصل" در باب من صدق ميكند و همين كه اين
متن را به فارسي مي نويسم ( در حالي
چهارده
سال بيشتر نداشتم هنگام خروج از ايران) هنر كرده ام. اما صلاح ديدم
به دو نكته اشاره كنم...
رقص نوروزی بر چمن های جهان
شکوه ميرزادگی
می
بینم که در طول این مدت انگار میلیون ها ایرانی چون من، هر کدام از
راهی، به این دریافت رسیده اند که کسی نمی تواند فرهنگ زیبای
خردمدار و مهرآفرین ما را، که چون خورشیدی می درخشد، ویران سازد.
می بینم که، با همه ی بگیر و ببندها و بهانه گیری ها، و حرام کردن
ها و نامشروع خواندن های حاکمان، عطر نوروز مان، نه تنها در ایران،
که در سراسر جهان پراکنده است. می بینم که دیگر نوروز و مراسم آن
برای ما دوستداران فرهنگ ایرانی یک سنت نیست، یک فرهنگ غنی و
امروزین است؛ فرهنگی که راز و رمز ماندگاری شایسته ی مردمان ایران
را با خود دارد و هر نوروز در سراسر جهان گل می دهد.
بهار ِآزادی ما هم خواهدآمد!
بهنام چنگائی
در
این رژیم، انسان های کار، آزاده و وارسته، در کنج مرثیه های فقدان
نان و کار و آزادی ناگزیر مغموم نشسته اند، و پیوسته محکوم به فقر،
بیکاری، عزا، ندبه، گریه، زندان، شکنجه، اعدام و نابرابری های بی
پایان می باشند و بر تن هستی سی هفت سالهء آنان، همان تنپوش سیاهِ
زمستان زدهء خمینی باقی ست که بهارشان همچنان اسیر و دچار در دام
زمهریر خلافت امام و یخبندان ارتجاع مذهبی گرفتار مانده است. اما
بهار واقعیِ سرزمین به غارت رفته ای که در دشت بلازدهء آن هرگز و
هنوز بهار آزادی و نان کافی و کار حتی کم درآمد هم پیدا نیست و نمی
شود در راه است؛ بهارِ گمشده مردمانی که خشم و نفرتی سازش ناپذیر
علیه دزدان، ریاکاران دروغگویان و دکانداران شیعی را در خود
انباشته است که می تواند، هر آئینه، بسان آتشفشان، راه فورانی خود
را در اعماق بیاید و بی گمان و نچندان دور خواهد یافت.
اسماعيل نوری علا
ـ علی ميرفطروس
در برنامهء «ياران»
بمديريت عليرضا ميبدی
برنامهء نوروزی «با دوستان»
شکوه ميرزادگی - حسن داعی
بمديريت پرويز کاردان
رویدادهای ایران در سالی که گذشت
سهراب مبشری
آنچه می خوانيد گزیده ای از رویدادهای ایران در سالی که گذشت.
رسانه ها این سال را با مذاکرات هسته ای آغاز کردند و با انتخابات
اسفندماه
به پایان بردند. این دو رویداد درسال گذشته در
مرکز توجه اکثر رسانه های ایران بود. اما
در فاصله این دو رویداد، ایران شاهد رویدادها و روندهای
دیگری نیز بود که برخی از آنها بر زندگی میلیونها
ایرانی تاثیر ملموس تری از این دو رویداد
داشتند و دارند. رویدادها و روندهایی که کماکان حاکی از
یک واقعیت دارد: گره خوردن سرنوشت مهمترین معضلات
و گره های کور به تعیین تکلیف با استبداد
مذهبی.
نوروز، و زیباترین «نافرمانیِ
مدنیِ»
تاریخ معاصر
شکوه میرزادگی
این
تلاش و استقامت خستگی ناپذیر میلیون ها انسان برای حفظ
بخشی از فرهنگ یک سرزمین چه نامی می تواند داشته
باشد جز مبارزه ای مدنی و متمدنانه؟ اگر
این جنبش مبارزه ای مدنی نیست، پس چیست؟ سال هاست حکومتی با
انواع تهدیدها، بهانه ها و دلایل امنیتی ـ مذهبی
نتوانسته این مردم را وا دارد تا از اجرای
مراسم نوروز، همانگونه که هست، دست بکشند. مردم از چند
هفته مانده به نوروز، همچون لشگریانی سازمان
یافته، زیبا و سربلند به حرکت در می آیند و
تک تک مراسم مربوط به نوروز را دقیقا برگزار می کنند:
حکومتيان آتش پرست شان می خوانند، آنها از آتش می پرند، کافرشان می
خوانند،
از آتش می پرند، کتک شان می زنند، از آتش می پرند،
تهدیدشان می کنند، زندانی شان می کنند، و
آنها همچنان از آتش می پرند...
جنگ بزرگی در راه است
کمال داوود،
نويسندهء الجزايری
اگر در جایی که من به دنیا آمدهام متولد شده باشید، به زودی همهء
توهمات شما از بین میرود. در حالی که رشد میکنید و میبالید،
متوجه میشوید که استعمار به وعدههای خود عمل نکرده، آنها که
برای آزادی میجنگیدند بر جای استعمارگران نشستهاند و در همان حال
چپگرایان عرب هم در همه این سالها نتوانسته
اند
راهکارهایی بیابند و تمهیداتی بیاندیشند
که نسل جوان به آینده امیدوار شود. اگر در چشمانداز شما امکان
اشتغال و تحصیل درآمد وجود نداشته باشد، لاجرم زندگیتان به بطالت
میگذرد. آنگاه ناگهان یک روز کسی با کتابهای رایگان سر میرسد و
به شما وعده آیندهای بهتر میدهد و از بهشت سخن می گوید و از هر
آن چیزی که تا آن روز از آن محروم بودهاید. شما چه میکنید؟
شربتِ آلبالو بجای شرابِ انگور!
محمد هادی
درست است که