خنده بر شوکت سی و شش ساله؟
حمیدرضا رحیمی
*
محمودی در کيهان دارالخرافه:
رفتارهای سلیقهای اخیر در مذاکرات، و قدم زدن با شیاطین، و سفر به
پاریس به هنگام اهانت فرانسویها به ساحت مقدس پیامبر اعظم(ص)،
شاهد شروع گستاخی افراد دست چندمی اروپا مثل هیئت پارلمانی آلمان
هستیم. تا دیر نشده مجلس و دلسوزان منافع ملی فکری اساسی بکنند تا
شوکت سی و شش ساله به دست آمده به پای خندههای بیجا از بین نرود.
*
فدوی:
مراتب در شرایطی که،
بعلت
ابتلا به لرزش قهرمانانه،
بحال ترقّص در آمده بودند، به شرف عرض خاک نعلین ملک پاسبان سپهر
اقتدارشان رسید؛ در پاسخ بعدالتحیه والسلام، ضمن صدور توأم با سوتِ
چند صد صلوات بر محمد(ص) و آل محمد(ع- س- ص- عج)، قدری متغیر شده
فرمودند:
«بسمه
تعالی، خفه! ما خودمان برادر محمد(ص) جواد(ص) ظریف را غلغلک دادیم
که بخندد!..»
قاسم
سلیمانی؛
قهرمان ائتلافی
ناهمگون؟
همن سیدی
يک
نظامی تایید شده
توسط آمریکاییها، یک عارف
اهل طی الطریق،
و یک مطیع
مطلق ولایت هنوز نمی توانست
جوابگوی همهء
سئوالاتی باشد
که در اذهان افکار عمومی در
مورد نقش ایران در عراق
مطرح است. اینجا بود که ناسیونالیزم تحقیر
شده باستانگرا به میدان آمد تا
هم خود میان آن عده از
باورمندان ناامیدش وجههای یابد و هم به
شکل گیری یک قهرمان
اسطورهای کمک کند.
مقایسهء
قاسم سلیمانی با
فرماندهان تاریخی ایران در
یکی از رسانههای خارج از کشور، به سرعت به
دوران قبل از اسلام هم کشیده شد و
نهایتاً با پهلوانان دوران
امپراتوری ایران باستان شبیهسازی شد، بدون
توجه به تناقض بزرگی چون اطاعت محض
از ولایت فقیه که از
شاخصههای اصلی سردارشان است.
قاسم سلیمانی: «الهه مهربانی»، «سردار عارف» یا فرمانده ترور؟
مجید محمدی
مقامات
حکومت اسلامی با نظرسنجی هایی که صرفاً
برای خود آنها انجام
میگیرد و نتایج
اش
منتشر نمیشود به خوبی میدانند که از محبوبیت در میان
مردم ایران برخوردار نیستند. بسیاری از این مقامات
از منفورترین چهرهها هستند (مثل برادران
لاریجانی یا فرمانده بسیج یا اعضای بیت خامنهای که حتی
در میان طرفداران نظام نیز محبوبیت ندارند). در
این شرایط،
با توجه به
هزینهای که مقامات حکومت اسلامی برای آتش افروزی
در منطقه و ارضای حس جاه طلبی خود میکنند،
میخواهند فردی را که این جاه طلبیها را به نمایش
میگذارد به عنوان قهرمان نظامی و ملی عرضه کنند.
قاسم سليمانی و سه روزنامه نگار
عمار ملکی، در فيس بووک اش
سه
روزنامه نگار سرشناس اصلاح طلب، فرمانده سپاه قدس، قاسم
سلیمانی، را با سه واژه زیر توصیف کرده اند:
مسعود بهنود او را «سردار عارف» خواند (در برنامهء
صفحه
دوی
بی بی سی). محمد قوچانی او را «سردار صلح» نامید (در سرمقالهء
مهرنامه) و ابراهیم نبوی وی را
«آبروی ایرانیان» می داند (در صفحه اش در فیس بوک).
دیگر نقش
حکومت
اسلامی و سپاه قدس در دفاع از حکومت بشار اسد و مشاوره نظامی و کمک
تسلیحاتی به ارتش بشار اسد برای سرکوب مخالفان سوری یک واقعیت
آشکار است و تمامی رسانه های حکومت هم به آن اعتراف و افتخار می
کنند.
برای ماندن بشار اسد در قدرت، یک کشور تبدیل به ویرانه شد و نیمی
از جمعیت
آن
آواره شدند و بیش از
215 هزار نفر کشته شدند که حدود یک سوم آن زنان و
کودکان هستند. و همهء
اینها به لطف فرماندهی مقتدرانه و عارفانهء
«سردار صلح»
بوده است. «آبروی ما ایرانیان» در ارقام به جا مانده از تراژدی سوریه است.
چرا با سکولاريسم مخالفم
یزدان خدابنده لو
* سکولاريسم چيست؟
یعنی دین با سیاست بازی نکند و سیاست هم مذهب را به حال خود
بگذارد
. یعنی روحانیون حق دخالت در کار
سیاست نداشته باشند و سیاست مداران نیز دین
را دستاویز قرار ندهند.
سکولاریسم چیست؟ سکولاریسم یعنی عیسی به
دین خود، موسی به دین خود. هرچند که دین عیسی و
موسی و محمد هر سه، سر و ته یک کرباسند.
صحبت از حیله ایست که برای عقب نگاه داشتن مردم طراحی
شده نه برای نجات آنها از چنگال مذهب
.سکولاریسم یعنی چه؟ یعنی
اینکه روحانیون خواهند توانست بدور از محیط سیاست،
در محفل
های امن و حفاظت
شده، مردم را همچنان گمراه کنند و نمایندگان ملت
هم اجازه انتقاد از مذهب را نداشته باشند.
اما همان نمایندگان در مجلس با هواداران روحانیون سر و
کار خواهند داشت. در نتیجه ملا و مکلا ها بدون
احساس خطر به زندگی
انگلی و
نهاد دین به دور از انتقاد به حیات خود ادامه
خواهد داد،
اما در دنیای
سیاست نیز بطور غیر مستقیم و از طریق مریدان خود
حضور خواهند داشت. این معنای پنهان شعار
دهان پُر کن سکولاریسمی است که بر سر زبان ها افتاده.
سکولاریسم یعنی حفاظت از دین، یعنی با ابزار قانون از شیادان و
پرازیت
ها پاسداری کردن. یعنی بر دهان مردان سیاسی و
ترقیخواه پوزبند زدن. اما در ایران ما،
سکولاریزم معنی دیگر هم دارد و آن خاکروبه را زیر فرش پنهان
کردن است.
آیا می خواهیم حضرات بعد از این همه جنایت و تخریب ثروتهای
مادی و معنوی کشور بار دیگر در مساجد برای خود
پایگاه بسازند؟...
*
نشريهء ما: قضاوت با کسانی که می فهمند سکولاريسم يعنی چه و وظيفهء
آموزش و فرهنگ و رسانه در حکومت سکولار دموکرات چگونه است
مصاف مستقیم - سخن آخر
خشايار ديهيمی
آقای
خامنه ای! تا
کنون با نوکرانت و مزدورانت حرف زده ام. و شاید خیال کرده ای که
شهامت حرف زدن مستقیم با تو را ندارم. کور خوانده ای. شهروند نمی
ترسد. تازه به آن خدایی که خدای من است قسم می
خوررم که حتی به فکر عاقبت تو هم هستم. نمی
توانی و نباید آمال هفتاد میلیون نفر را به پای غرور و کین توزی شخصی
ات قربانی کنی. من از خارج از کشور نمی
نویسم. من همین
جایم. در محضر مزدورانت. اما با با همهء
اعتدالم و دندان به جگر فشردنم دیگر نمی
توانم شاهد بدبختی مردم به خاطر هوا و هوس
تو باشم. من برانداز نیستم. تو براندازی. تو نوکری. من آزاده ام.
مزدورانت را بفرست. زیر شکنجه می
میرم. اگر قانون سرت می
شود من تو را به محکمه می
خوانم. تا از محکمه کی سر بلند آید بیرون. نمی
توانم دیگر این
همه خفت و دروغ را تحمل کنم. مرد میدانی اگر بیا. وگرنه همان
مزدورانت را بفرست سراغ من هم. فرزندان پاک اندیشم در بندند. چه
باک...
یکی به آنها اضافه کن. گرچه پیرم و دوام نمی
آورم اما سخنم باید با عملم یکی باشد. جز خیر و صلاح مردم نخواستم و
فرای قانون سخنی نگفتم... به خلاف تو. نام و نشانم معلوم و منتظر مزدورانت...
والسلام.
آنچه کمبود ما است
مجيد آزادنيا
پنج
سال پيش، «جنبش سبز» اين خلاء موجود در اپوزيسيون حکومت مذهبی را
بخوبی
آشکار کرد. مردم به خيابان آمده بودند اما
آلترناتيوی که اسلامی و اصلاً دينی نباشد
وجود نداشت. يک جناح از خود اسلاميست ها عليه جناح ديگر ادای
رهبری را در آوردند و نسلی را به مسلسل و تير و
شکنجه و تجاوز کهريزکی تحويل دادند و خود
نيز به حصر خانگی دچار شدند. براستی کجا شد آن جمعيتی که
در عرض شش ماه از «الله اکبر گوئی» و «رأی من چه
شد» کارش به «آزادی، استقلال، حکومت
ايرانی» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ايران» کشيد؟
جمعيتی که چنين تحول بزرگی را از سر گذرانده و با
کشته و اسير دادن مجبور به خالی کردن ميدان
شده بود نشان می داد که آلترناتيو سکولار دموکرات تا
بوجود نيايد حاصل همهء مبارزات اين همه آدم خوش
قلم و پرنويس و پرگو چيزی در حدود هيچ و
صفر است.