سال نو را با این امید آغاز می کنیم که ایران عزیز ما
سرانجام آینده امیدبخشی را در افق مشاهده کند. به این امید که سال
نو آغازی برای برونرفت ستم و دروغ وغارتگری و خیانت از میهن
اهورایی ما باشد. به این امید که سال نو آغازی برای عقب نشینی
خودکامگی و تنگ اندیشی، و پگاهی برای راستی و آزاد اندیشی و سروری
مردم باشد. ما ایرانیان سرانجام کشور خود را پس خواهیم گرفت و به
جهانیان نشان خواهیم داد که ایرانی راستین هنوز هست و تا ابد خواهد
بود. ما ایرانیان دوباره پیشاپیش کاروان تمدن گام برخواهیم داشت و
دوباره جهانیان را از آزادگی و خرد و دانش خود شگفت زده خواهیم
کرد.
نوروز و بهار را می توان نماد انقلاب و دگرگونی بنيادی نيز دانست.
با فرا رسيدن بهار حکومت زمستان و سرما و تاريکی و رخوت و مرگ به
پايان می رسد و عناصر طبيعت هم پيروزی خورشيد، پيدايش اميد به
بهبود اوضاع جوی، نوزائی گياهان و آغاز دوران رشد و توسعه را، در
ضرباهنگی از اعتدال که، نه در محافظه کاری، که در جهشی انقلابی به
سوی دگرگونی، همچون نمايشی آشکارا سمبوليک، در پيش چشم ما بروی
پرده می آورند.
◄
پيوند برای شنيدن و دانلود
فايل صوتی
با صدای سعيد بهبهانی
◄
امسال نهمین سالی است که بنیاد میراث پاسارگاد، در آستانهء نوروز،
این مهم ترین جشن وسال نوی ايرانيان، برای سالی که از راه می رسد
نامی را پیشنهاد می کند. این بنیاد به دلیل این که بی توجهی های
عمدی سازمان های دولتی ايران از یک سو، و خشم و ستیز بی دلیل برخی
از متعصبین مذهبی نسبت به جشن های ملی و ایرانی ما، از سویی دیگر،
بيش از پيش شده است، سال 1393 خورشیدی را «سال بزرگداشت جشن های
ایرانی» نام می نهد.
تکامل
اجتماعی راه خودش را می رود. الان محیط زیست دغدغهء
همه شده است. شاید هر دو هفته در ایران یک همایش در مورد محیط زیست
تشکیل می شود. حتی مخربان محیط زیست هم در این همایشها
و نمایشگاهها
شرکت جدی دارند و ژست محیط زیستی می گیرند. شاید این گردهمایی ها
خیلی نتواند کارآیی داشته باشد، ولی حداقل آن این است که فرهنگ
سازی می شود و در آینده حجم مطالبات اجتماعی را بالا می برد. الان
مشکلات کلان محیط زیست مانند خشک شدن دریاچه ارومیه و زاینده رود،
ریزگردها و آلودگی به حدی عمومی شده که مسئولین چاره ای ندارند در
مورد آنها فکر کنند..
آسیدعلی!
بدون سلام، تعارفات، تقدیم احترامات معمول و غیرمعقول، در عالم
دشمنی صریح و آشتیناپذیر، برای شما آرزوی سلامتی و طول عمر دارم.
سنجاق کردن تودهای کلمات قلمبه سلمبه، القاب و سیرداغ به نعلین،
عبا و عمامه شما کار سختی نیست. عیب کار آنست که باد کردن ولی
مطلقه فقیه یا هر نوع رهبر دیگری تنها کمکی است به فروبردن بیشتر
او در لجنزاری که برایش خلق شده است. بر عفونت وجودش بیش از پیش
میافزاید. گندابی که او را فراگرفته بدبوتر و آزاردهندهتر خواهد
کرد: فکر میکنم کسی جرأت ندارد آئینهای در مقابل شما بگیرد تا
بتوانید سلف تاریخی خود را در «اخبار» ببینید. من این خدمت را با
شوق میپذیرم.
تاریخ پر است از شکست نظامی، ویرانی اقتصادی و حتی انواع
سوانح هستهای، از نوعی که ژاپن متحمل آن شده،
اما اين نمونه ها
نتوانسته اند
هستی و تداوم کشورها و ملتها را تهدید کند بلکه بر عکس، واکنش
ملتهای زنده به چالشهای بزرگ همیشه مثبت و سازنده بوده است.
بزرگترین زیان جمهوری اسلامی، فساد گستردهای است که به ملت و
کشور ایران تحمیل کرده است. دیگر خرابیها همه جبران
پذیرند ولی فساد اخلاقی و اجتماعی،
چنان که امروز در جامعه ایران مشاهده میشود، شیوع و گسترش آن از
میکروب وبا و طاعون مرگبارتر است. ابعاد فساد حکومتی امروز چنان
گسترده است که حتی پیچ و مهرههای رژیم را نیز به وحشت افکنده است.
حجتالاسلامی، به نام سیّد عباس نبوی، در شب جمعهای از
جمعههای سال نود، پشت میکروفون رفته و برای پیروان «ولایت» نطقی
در چگونگی ِ رفتن بیست تن از اعضای کانون نویسندگان ایران به دیدار
خمینی پس از ورود او به ایران ایراد فرموده است که شنیدنی و
خندیدنی است. این نطق را پایگاه خبریِ انتخاب در تاریخ بیست و پنج
فوریه دوهزار و چهارده با عنوان: «علاقۀ شدید مرحومه سیمین دانشور
به امام(ره)» منتشر کرده است. نخست به نقل کامل فرمایشات این «حجت»
اسلام- نمیدانم شاید هم این «آیتِ» الله، یعنی «نشان» خدا در روی
زمین- بپردازیم تا خوانندگان این مطلب مثل خود من از خواندن آن
حالی بکنند، حالی که البته زود گذر است و بیدرنگ جای خود را به
حیرت و تاسف میدهد.
نتشار گزارش
های دبیرکل و گزارشگر ویژهء
سازمان ملل با واکنش های تند کارگزاران نظام درطیفی از دشنام تا انکار روبروو
موج هایی از توهین و ناسزا نثار
آنها شده
است.
از
جمله،
محمد جواد لاریجانی، دبیر
ستاد حقوق بشر قوهء
قضاییه(!)،در
شبکهءدوی
سیمای ولایت مطلقه فقیه گفت: «[احمد شهید] تشخیص نمی دهد که قصاص
غیراز
اعدام و یک قانون بسیار پیچیده است که حق فرد خصوصی است لذا قصاص
اختلاف و کینه را حل می کند و سبب می
شود که حکومت جامعه را به بخشش تشویق کند، ازاین رو، آنها باید از ما تشکر کنند»!
امروز جامعه ایران از هم گسسته و در خود فرو پاشیده است. چنین
جامعهای، آن گونه که تاریخ و تجربه نشان داده است، همیشه آمادگی
آن را دارد که برای پشتیبانی از یک جریان و اندیشه افراطی بسیج
شود. اما این ظرفیت غریب را هم دارد که بر زمینه پیشینه معاصر خود،
گامی بزرگ به سوی دمکراسی بردارد چرا که تفاوت ایران با دیگر
کشورهایی که تجارب مشابه را در زمینه روی کار آمدن حکومتهای بدتر
از پیش از سر گذراندهاند، در این است که ایران با همبستگی گسترده
به گسست رسید و آن کشورها از گسست به همبستگی رسیدند!
تا کنون نظر غالب آن بوده که توتالیتاریسم صرفاً یک
پدیدهء
غربی است که پس از جنگ اول جهانی در اروپا در شکلهای عمدتاً
سهگانهء
فاشیسم، بلشویسم و نازیسم واقعیت تاریخی پیدا کرده، سپس با مرگ
استالین،
یا حداکثر با فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی، دوران توتالیتاریسم به سر
آمده است. در این راستا، چین پس از مائو را رژیم پساتوتالیتاریسم
میتوان نامید. در این نوشته، من نظریه غالب را به چالش میکشم، با
این استدلال که هیچ دلیلی وجود ندارد که توتالیتاریسم منحصر به
فرهنگ اروپایی،
یا به تعبیر دیگر «بیفرهنگی»ی
اروپایی،
باشد. هر کجا شبیه همان شرایطی که موجد توتالیتاریسم در اروپا
شدهاند وجود پیدا کنند، طبعاً توتالیتاریسم هم به وجود میآید.
چه زيباست وقتی که میبينيم بسياری از چپ و راست و
حتی همکاران سابق جنایتکار بزرگ حمهوری اسلامی خود را به مصدق و
مصدق را به خود متعلق میدادند و چه دلخراش است وقتی مشاهده میشود
که عدهای پی نام خيزان به طور نامشروع از نام مصدق سوء استفاده
میکنند. اما قابل توجه است که بدانيم اخلاق سياسی و دکترين مصدق
برای بسياری از کوشندگان راه مصدق به اندازه کافی روشن نيست.