روحانی فقط می تواند در خصوص بازگشت ایرانیان مقیم خارج به داخل
مانور بدهد و از این ترفند مجاز
است تنها در
راستای جلوگیری از
اتحاد و انسجام مخالفین،
و ممانعت از قوام نیروهای مبارز داخل و خارج و جلوگیری از همبستگی
آنان به نفع بقای نظام استفاده نماید.
در نتیجه قانون ممنوع الورود بودن ایرانیان بصورت مقطعی تعطیل
گردیده اما قانون ممنوع الخروج بودن مخالفین نظام اسلامی کماکان
قوام می یابد. هدف دیگر این ترفند،
جذب سرمایه های ایرانیان پولدار و سرمایه گذاری در داخل به نفع
نظام و ضربه زدن به مخالفین و شکستن صفوف آنان است.
اینکه معاندین شایع کرده اند که دولت تدبیر و امید،به
زعامت کلید الاسلام والمسلمین،
برادر روحانیکه،با
حفظ سمت، رئیس آبدارخانه بیت نیز هست،
هیچ تفاوتی با اسلاف خود ندارد، سخن درستی نیست.
آخر
این چه فرمایشی است و چرا تفاوتها
را نمی بینید، یا نمی خواهید ببینید؟ اصلاً چرا افزون بر ضعف اعصاب
و اسباب!،به
ضعف حافظه نیز دچارشده اید؟ چرا یادتان نیست که پیش از این در ایام
نوروز،
مثلاً،
فقط صحبت بگیر و ببندو
تعزیر
بود،
حال آنکهدر
دولت تدبیر و امید شدیداً برعکس است و به جایبگیر و ببندو تعزیر، صحبت از مهمانی ست! آنهم
از سوی خشن ترین ارگان بیت معظم؛ و ایندست آورد کمی نیست!
باری –
اگر
باورتان نمی شود، بفرمائید اینهم سند منگوله دارش:..
جمهوری اسلامی حضور محدود دگراندیشان را در عرصهء فرهنگ برنتابید و
کوشید تا میدانی بی رقیب برای تک گوئی فرهنگی خودی
ها تولید کند. سهم مهمی از بازار تک گوئی در رسانه ها به کارگزاران
شبکه قدرت اقتصادی ـ سیاسی رفسنجانی رسید که از امکانات مالی
فراوان برخوردارند. بخش فرهنگی وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه و
اطلاعات دفتر رهبری نیز بی کار ننشستد و با تهدید و بازداشت و یا
تطمیع و پاداش «شیوه های امنیتی برخورد با فرهنگ» را، و نه لزوماً
اعضای خود را، به فضای فرهنگ و نشر و رسانه ها «ترزیق» کردند. بر
بستر شیوه های برآمده از برخورد امنیتی با فرهنگ است که رسانه های
«فرهنگی کاران امنیتی» پدید آمدند.
سال نو را با این امید آغاز می کنیم که ایران عزیز ما
سرانجام آینده امیدبخشی را در افق مشاهده کند. به این امید که سال
نو آغازی برای برونرفت ستم و دروغ وغارتگری و خیانت از میهن
اهورایی ما باشد. به این امید که سال نو آغازی برای عقب نشینی
خودکامگی و تنگ اندیشی، و پگاهی برای راستی و آزاد اندیشی و سروری
مردم باشد. ما ایرانیان سرانجام کشور خود را پس خواهیم گرفت و به
جهانیان نشان خواهیم داد که ایرانی راستین هنوز هست و تا ابد خواهد
بود. ما ایرانیان دوباره پیشاپیش کاروان تمدن گام برخواهیم داشت و
دوباره جهانیان را از آزادگی و خرد و دانش خود شگفت زده خواهیم
کرد.
نوروز و بهار را می توان نماد انقلاب و دگرگونی بنيادی نيز دانست.
با فرا رسيدن بهار حکومت زمستان و سرما و تاريکی و رخوت و مرگ به
پايان می رسد و عناصر طبيعت هم پيروزی خورشيد، پيدايش اميد به
بهبود اوضاع جوی، نوزائی گياهان و آغاز دوران رشد و توسعه را، در
ضرباهنگی از اعتدال که، نه در محافظه کاری، که در جهشی انقلابی به
سوی دگرگونی، همچون نمايشی آشکارا سمبوليک، در پيش چشم ما بروی
پرده می آورند.
◄
پيوند برای شنيدن و دانلود
فايل صوتی
با صدای سعيد بهبهانی
◄
امسال، رهبر حکومت اسلامی، پس از ابراز نگرانی از وضعیت بد
«فرهنگ» در مجلس خبرگان، و تأکید مکرر بر این که «اساس باید بر
حفظ و گسترش فرهنگ اسلامی و انقلابی» باشد، سال نوی ايرانی را سال
«اقتصاد و فرهنگ» نامیده و، هم از آغاز سال نو، در قالب «سامان
دادن به وضعيت فرهنگ»، با بستن درهای اماکن تاریخی قبل از اسلام
ایران، به روی مسافران نوروزی، در لحظه سال تحویل، جنگ تازه ای را
با تاريخ و هويت ايرانيان آغاز کرده است.
سیاست روسیه برای باز کردن مرزها میتواند تبعات بسیار
منفی حتی برای ایران به دنبال داشته باشد. گروههایی در جمهوری
آذربایجان که خواستار تجزیه مناطقی از ایران و الحاق آنها به این
کشور هستند، از این پس با دلگرمی بیشتری به کار خود ادامه میدهند.این روند، مستقیماً تمامیت و حاکمیت سرزمینی ایران را زیر سوال
میبرد و در نهایت هیچ سودی برای همکاری با روسیه برای ایران
نخواهد داشت؛ به خصوص اگر این همکاری به این معنی باشد که ایران
وارد این بازی روسها بشود. چون از نظر روسها این بازی برای
بازسازی نوعی از امپراتوری روسیه خواهد بود که پیش از این، ضررهای
جبرانناپذیری به ایران زده است.
تاریخ پر است از شکست نظامی، ویرانی اقتصادی و حتی انواع
سوانح هستهای، از نوعی که ژاپن متحمل آن شده،
اما اين نمونه ها
نتوانسته اند
هستی و تداوم کشورها و ملتها را تهدید کند بلکه بر عکس، واکنش
ملتهای زنده به چالشهای بزرگ همیشه مثبت و سازنده بوده است.
بزرگترین زیان جمهوری اسلامی، فساد گستردهای است که به ملت و
کشور ایران تحمیل کرده است. دیگر خرابیها همه جبران
پذیرند ولی فساد اخلاقی و اجتماعی،
چنان که امروز در جامعه ایران مشاهده میشود، شیوع و گسترش آن از
میکروب وبا و طاعون مرگبارتر است.
حجتالاسلامی، به نام سیّد عباس نبوی، در شب جمعهای از
جمعههای سال نود، پشت میکروفون رفته و برای پیروان «ولایت» نطقی
در چگونگی ِ رفتن بیست تن از اعضای کانون نویسندگان ایران به دیدار
خمینی پس از ورود او به ایران ایراد فرموده است که شنیدنی و
خندیدنی است. این نطق را پایگاه خبریِ انتخاب در تاریخ بیست و پنج
فوریه دوهزار و چهارده با عنوان: «علاقۀ شدید مرحومه سیمین دانشور
به امام(ره)» منتشر کرده است. نخست به نقل کامل فرمایشات این «حجت»
اسلام- نمیدانم شاید هم این «آیتِ» الله، یعنی «نشان» خدا در روی
زمین- بپردازیم تا خوانندگان این مطلب مثل خود من از خواندن آن
حالی بکنند، حالی که البته زود گذر است و بیدرنگ جای خود را به
حیرت و تاسف میدهد.
نتشار گزارش
های دبیرکل و گزارشگر ویژهء
سازمان ملل با واکنش های تند کارگزاران نظام درطیفی از دشنام تا انکار روبروو
موج هایی از توهین و ناسزا نثار
آنها شده
است.
از
جمله،
محمد جواد لاریجانی، دبیر
ستاد حقوق بشر قوهء
قضاییه(!)،در
شبکهءدوی
سیمای ولایت مطلقه فقیه گفت: «[احمد شهید] تشخیص نمی دهد که قصاص
غیراز
اعدام و یک قانون بسیار پیچیده است که حق فرد خصوصی است لذا قصاص
اختلاف و کینه را حل می کند و سبب می
شود که حکومت جامعه را به بخشش تشویق کند، ازاین رو، آنها باید از ما تشکر کنند»!
امروز جامعه ایران از هم گسسته و در خود فرو پاشیده است. چنین
جامعهای، آن گونه که تاریخ و تجربه نشان داده است، همیشه آمادگی
آن را دارد که برای پشتیبانی از یک جریان و اندیشه افراطی بسیج
شود. اما این ظرفیت غریب را هم دارد که بر زمینه پیشینه معاصر خود،
گامی بزرگ به سوی دمکراسی بردارد چرا که تفاوت ایران با دیگر
کشورهایی که تجارب مشابه را در زمینه روی کار آمدن حکومتهای بدتر
از پیش از سر گذراندهاند، در این است که ایران با همبستگی گسترده
به گسست رسید و آن کشورها از گسست به همبستگی رسیدند!
تا کنون نظر غالب آن بوده که توتالیتاریسم صرفاً یک
پدیدهء
غربی است که پس از جنگ اول جهانی در اروپا در شکلهای عمدتاً
سهگانهء
فاشیسم، بلشویسم و نازیسم واقعیت تاریخی پیدا کرده، سپس با مرگ
استالین،
یا حداکثر با فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی، دوران توتالیتاریسم به سر
آمده است. در این راستا، چین پس از مائو را رژیم پساتوتالیتاریسم
میتوان نامید. در این نوشته، من نظریه غالب را به چالش میکشم، با
این استدلال که هیچ دلیلی وجود ندارد که توتالیتاریسم منحصر به
فرهنگ اروپایی،
یا به تعبیر دیگر «بیفرهنگی»ی
اروپایی،
باشد.
چه زيباست وقتی که میبينيم بسياری از چپ و راست و
حتی همکاران سابق جنایتکار بزرگ حمهوری اسلامی خود را به مصدق و
مصدق را به خود متعلق میدادند و چه دلخراش است وقتی مشاهده میشود
که عدهای پی نام خيزان به طور نامشروع از نام مصدق سوء استفاده
میکنند. اما قابل توجه است که بدانيم اخلاق سياسی و دکترين مصدق
برای بسياری از کوشندگان راه مصدق به اندازه کافی روشن نيست.