خاتمی در تجلیل از مهدوی کنی، به ریاست او بر مجلس
خبرگان هم اشاره کرده است. بدون تعارف بگویم مشمئز کننده ترین بخش
تملق گویی خاتمی، همین قسمت از سخنان او در خصوص مهدوی کنی است.
خاتمی به خوبی می داند چرا مهدوی کنی ریاست خبرگان را به عهده
گرفت. پس از جنبش سبز، هسته ای در حال تشکیل در خبرگان بود که با
تکیه بر رقابت رفسنجانی با خامنه ای، می توانست تحرکاتی از موضع
قانونی خبرگان در برابر ترک تازی های رهبر انجام دهد.
محمد خاتمی:
حضرت آیت الله مهدوی کنی از چهرههای انقلاب هستند، قبل ازانقلاب رنج کشیدهاند و زندان رفتهاند، بعد از
انقلاب در همه صحنهها حضورداشتند، در
دولت شهید رجایی بعد از شهادت شهید رجایی و شهید باهنر بودندتا استقرار دولت منتخب که به ریاست رهبر معظم
انقلاب به عنوان رئیس جمهورمنجر شد، ایشان
ریاست دولت را بر عهده داشتند در هر کجا ایشان در خدمتانقلاب و امام بودند. علاوه بر تمام این سوابق و
خدمتها، یک خدمت بزرگفرهنگی به کشور
کردند و آن ایجاد دانشگاه امام صادق(ع) بود که در سالهزاران نفر از جوانان ما را در رشتههای مختلف
تربیت میکند، ایشان برایتحقق این امر
واقعا همت کردند از اول هم بیش از اینکه به امور سیاسیبپردازند به این کار بزرگ فرهنگی پرداختند، حال
نیز به عنوان ریاست مجلسخبرگان مشغول
فعالیت هستند و امیدوارم خداوند به ایشان که از چهرههایارزنده انقلاب هستند و همه مرضای مسلمین شفا عنایت
کند
مهدی خزعلی:
خبر کوتاه بود، امّا حکایت
هشتاد و سه
سال عمر بی حاصل؛
هشتاد و سه
سال دلبستگی به مال و منال و جاه و جلال.او
برای حفظ دنیایش تن به هر کاری داد، او خفت و خواری را به جان
خرید، او به دست بوسی حاکمان عادت داشت، او حلال خدا را حرام و
حرام
اش
را حلال کرد تا بر ریاست خویش باقی بماند.او خود را خوار و ذلیل ساواک کرد تا آزاد شود، و پس از آزادی دم فروبست و
دیگر سخنی - که شاه را خوش نیاید - بر زبان نراند وبه
زعم خود زندگی کرد و شاهد شهادت و رشادت مردان خدا بود، دوستاناش
شهید و زندانی و تبعیدی شدند و او در کنار والده سعید آقا خوب
زندگی کرد!
انقلاب شد، در کمیته ها خشونت را به حد اعلا رساند تا جایی که گاهی
فرزندان دوستان
اش
را به کام مرگ فرستاد! و باز خوب خورد و خوب زندگی کرد!
دانشگاه امام صادق (ع) – که واقف وصیّت کرده بود آیت الله منتظری
متولی وقف باشد و پس از او هر که را آیت الله منتظری تعیین فرمود
متولی باشد - را به نا حق ملک طلق خویش کرد و همهء
فرزندان و همسران
شان را در آنجا پست و مقام و رسیاست بخشید و همسرش را نیز ریاستی
خاص داد!
امروز تصمیم گرفتم برای اولین بار بدون روسری از یکفروشگاه خرید کنم. بهترین جایی که به نظرم رسید گل فروشی بود. فروشنده تا
من را دید گفت «خانم
چیکار میکنی؟ نمایشگاه ما را میبندند».
من هم روسریام را دور گلها پیچیدم و خارج شدم، بدون روسری.
فروشنده به من گفت «این
گلها با این روسری زود پژمرده میشوند».
فدوی همزمان که به تصویری از مثلاً انتخابات سوریه نگاه
می کرد،در عین حال همینطور
ارّه به ماتحت نیز مانده بود که برادر اسد و توابع،بعنوان مسلمانان حرفه ای و حتا متولی گنبد و بارگاه برخی از
اهل بیت،
صلوات الله علیهم اجمعین،که
امور شان نیز به اهتمام مقام معظم رهبری،
ضاعف الله اشراقه،از محل لولهء ارز فشار قوی تهران دمشق، و از جیب ملت مفلس دیریست
که دایر شده است،
چرا،
به استناد عکس ضميمه،
رعایت حجاب و عفاف را نمی فرمایند؟!
آیا اسلام برادر
اسد،از
انواع اسلامی مانند اسلام آمریکائی ست که برادران بعنوان برچسب،چپ
و راست بر پیشانی ملت سابق ایران کوبیده و آنان را روانهء اماکن
مخوف برادران می کنند؟...
مجسم کنید در یکی از روزهای مهم مانند بازی تیم ملی با
یک تیم خارجی یا بازی مهمی بین استقلال و پرسپولیس بازیکنان همه
دست در دست مادران خود بخواهند وارد استادیم شوند که بازی کنند چه
اتفاقی رخ میدهد آیا رژیم میتواند جلوی مادران بچهها را بگیرد؟
که اگر بگیرد آنها به میدان نمیروند؛ و رژیم ناچار میشود برای
جلوگیری از اغتشاش و آشوبی که تماشاچیها براه خواهند انداخت به آن
زنها اجازه ورود بدهد و این طلسم مسخره شکسته شود.
افسوس که ورزشکاران ایران ارزش خود را نمیدانند و خون ملی در رگ
ندارند.
رسانههای خارج از کشور (اعم از دریافت کننده منابع مالی خود از
نهادهای مدنی یا دولتی، مدیریت دولتی و غیر دولتی، و وابستگی حزبی
و غیر حزبی) چنان که میگویند یا ادعا میکنند صدای مخالفان و
بخشهای سرکوب شده را منعکس میسازند؟ آیا آنها میتوانند ناظران
بی طرف قدرت در ایران باشند؟ سیاستهای رسانهای آنها برای دوران
گذار به دمکراسی چه بوده و چیست و این سیاستها پس از سقوط رژیم
چگونه عمل خواهد کرد؟..
به گونهای که امروز رسانههای مخالف عمل میکنند، نمیتوان انتظار
داشت که آنها بتوانند کارکردهای رسانهها در یک جامعهی دمکراتیک و
آزاد را پس از سقوط جمهوری اسلامی محقق سازند.
اگر منتقدین و فحاشان به اسانلو دلسوز طبقه کارگرند،
باید سنت سندیکالیستی او را،
و سنت رفرمیستی او را،
و شیوهء
کار و برخورد او به جنبش کارگری و سیاست های او را نقد کنند، نه
اینکه در نقش فحاش مشغول همان پرونده سازی ها بشوند که در میان
بورژواها سنتی جا افتاده است. رفرمیسم و امکان گرایی امروز در جنبش
کارگری ایران حرف اول را میزند که به لحاظ سیاسی یک سرش به نهادهای حکومتی و دست ساز وصل
است یک سرش هم به سنت حزب توده و گروه
های هم سنت آن. کمونیسم بورژوایی در مقابل این یکی با ادعاهای دهن
پرکن ساکت است و در مقابل اسانلو پرخاشگر، نامحترم، فحاش و شخصیت
شکن.
خشم
ناشی از ناتوانی
و
ضعف و زبونی،
دشمنان بختیار را در برابر گسترش محبوبیت او باید فهمید. می بینند
با وجود قتل او و توسل به اشاعهء
دروغ،
قادر نیستند ذره ای از احترام عموم را نسبت به وی، بخصوص در بین
جوانان نسل های بعد از انقلاب،از
بین ببرند. آنها نمی دانند که علت ناکامی شان در کجاست. اگر نگاهی
کوتاه به خود و به آنچه که با آوردن حکومت اسلامی بر سرِ این کشور
و ملت ستمدیده آن آورده اند بیاندازند، خواهند دید که یکی از علل
گسترش محبوبیت دکتر بختیار در میان مردم گذشتهء
ننگین خود آنهاست.
عليرضا ميبدی! شما درست می گوئيد؛
هيچ کشوری هنوز نظام سياسی خود را «سکولار دموکرات» نخوانده است؛
اما هر کشور دموکراتی بصورتی بر سکولار بودن نظام خود تأکيد داشته
است. امريکا نظام خود را بر مبنای جدائی کليسا (يا مذهب) از حکومت
تعريف می کند و بی اين «جدائی» دموکراسی را تحقق يافتنی نمی داند؛
فرانسه هم حکومت خود را «لائيک» می داند...◄
پيوند برای شنيدن و دانلود
فايل صدا
با صدای سعيد بهبهانی◄
پرسشی
که برای من و بسیاری دیگر از ناظران این اوضاع و احوال قرون وسطایی
پیش آمده این است که آیا این کلید داران بهشت و جهنم، که فریضهء
امر به معروف و نهی از منکر را نیز دستاویز خود قرار دادهاند
واقعاً نگران از دست رفتن شریعت و «جهنمیدن» مردم! و بسته شدن
درهای بهشت هستند؟ آیا آنها واقعاً غمخوار «معروف» و «منکر» اند؟
در پشت صحنه این گرد و غبار بپا کردنها چه نهفته است؟!
صاحب این قلم پرداختن به این پرسشها را برای شفاف ساختن فضای
روانی، سیاسی جامعه ما یک وظیفهء
اخلاقی میداند...
عملکرد وزارت نفت در
این مسابقهءبی
لیاقتی و ناکارآمدی – و البته فساد و دزدی و غارت – جایگاهی ویژه
دارد. اگر در آینده امکانی برای دسترسی به پرونده های نفتی ایجاد
شود و گروهی کارشناس صالح آنها را بررسی کنند، روشن می شود که این
ثروت عظیم مردم ایران، که به حق می بایست صرف سرمایه گذاری، اشتغال
و رشد اقتصادی و رفاه مردم می شد، چگونه دستمایه سوء استفادهء
گروهی غارتگر فاسد شده و به باد فنا رفته است. به عنوان مشت نمونه
خروار، می توان از پرونده های شرکت های «استات
اویل»
نروژ و «کرسنت»
امارات متحده نام برد.
دیگر
صعود
جهش واریک
حزب شبه فاشیستی به جایگاه حزب اول فرانسه با کسب 25% آراء یک رؤیا
پردازی نیست،
واقعیتی است که سیاستمداران احزاب سنتی رسماًآن
را بیش از "یک هشدار"، "شوک کننده"، "شگفت انگیز"، "زلزلهء
سیاسی"و
"رویدادی
دردناک" توصیف کرده اند. گرچه،
برخلاف آنگونه که وانمودمی شود، به اعتبار
نظرسنجی ها، این رخداد همچون رعدی غافلگیر
کننده در آسمان بی ابر نبود و حتی،
فراتر از آن، باید آن را درو
کردن محصولی دانست که طی این سال ها "عالماً و عامداً" در حال ِکشت
آن بوده اند.
شايد بر مبنای نظريهء
هانا آرنت بهتر بتوان واکنش
های نظام جمهوری اسلامی، بويژه نيروهای امنيتی آن،را
در برابر منتقدان و مخالفين
اش فهميد. تا زمانی که يک منتقد و دگرانديش به صفت شخصی و به
اندازهء
توانائیهای فردی خويش از درِ مخالفت با سياست رهبری درآيد،و
پشتوانههای جدی و بالفعل اجتماعی نداشته باشد، ميزان تحمل نيروهای
امنيتی ولايت فقيه بالا خواهد بود. اما زمانی که مخالفتهای کسانی
که قصد عبور از خطوط قرمز نظام را دارند، نشانههايی از تبديل شدن
به يک جريان اجتماعی، صنفی و فرهنگی را داشته باشد به سرعت با
خشونتهای عريان اين نظام مواجه و سرکوب میشوند.
بهزاد نبوی از رهبران "اصلاح طلب"، پس از آزادی از
زندان، به عیسی سحرخیز،که نگران نقض گسترده حقوق بشر و بی عملی روحانی است،
گفته:«بهترین
کار برای ما در شرایط کنونی "خفه شدن" است».
محمد خاتمی نیز توصیه کرده که نباید خواهان آزادی موسوی و کروبی شد
و "فکر زندگیشان باشیم و بگذاریم معالجهشان صورت بگیرد". محمد
رضا خاتمی هم با طلبکاری گفته: «من نمي دانم كجا و كدام اصلاح طلب
گفته است كه نظام بايد عوض شود يا ولايت فقيه برافتد؟»
«جنبش سکولار دموکراسی ايران»، که اکنون يکی از مؤسسان «مجمع سازمان
های سکولار دموکرات ايران» نيز محسوب می شود، در
روز 13 مرداد 1392، بوجود آمد. در آن روز، طی آخرين جلسهء «نخستين کنگرهء سکولار
دموکرات های ايران»، عده ای از حضار گرد هم آمده و بعنوان
«هيئت
مؤسس»
تصميم
گرفتند تا نهادی را با اين نام پايه
گزاری کنند. در همين جلسه اعضاء اولين «شورای
دبيران جنبش» برگزيده شدند و
نمودار تشکيلاتی
جنبش نيز به تصويب رسيد. شورای دبيران بلافاصله، پس از انتخاب
هيئت مشاورين
خود، دست به کار نهائی ساختن
اساسنامهء
جنبش شده و با ايجاد «پايگاه رسمی جنبش» (که پيش روی شما
است) اين اساسنامه را منتشر
نمود.
در
فروردينماه 1392
چند
تن از معتقدان سکولار دموکراسی بر آن شدند تا، در 14 مرداد آن
سال، که صد و هفتمين سالگرد انقلاب مشروطه ايران بود، با
کمک مالی
هوا داران سکولار دموکراسی در ايران، امکان گرد همائی گسترده ای را با نام «کنگرهء سکولار دموکرات
ايران» فراهم آورند. بدين منظور سندی به نام«پيمان
نامهء عصر نو» تهيه و بوسيلهء بيش از 150 تن از
فعالان سياسی به امضاء رسيد و بر بنياد آن «کنگره» در
دو روز پيش از 14 مرداد در شهر واشنگتن برگذار شد. چند ماه پس از اين واقعه، با همرائی چند سازمان سياسی مختلف، نهادی
با نام «مجمع سازمان های سکولار دموکرات ايران» بوجود آمد. اين
«مجمع»، بر بنياد اساسنامهء خود، تصميم دارد که هر ساله، در 14
مرداد و سالگرد انقلاب مشروطه کنگرهء ساليانهء سکولار دموکرات های
ايران را بر پا دارد.