"شب زفاف" شیطان بزرگ و حکومت آخوندی کمترین شباهتی به "صبح
پادشاهی" ندارد. اکراه و بی رغبتی – اگر نه بغض و کینه – از سر و
روی هر دو طرف می بارد؛ تا حدی که همگان را به این پرسش وا می دارد
که اصلاً چرا به این وصلت تن داده اند. در آستانهء پایان سومین ماه
امضای توافقنامه ژنو – که ولایتمداران آن را "ترکمانچای هسته ای"
نامیدند – و کمتر از یک ماه پس از اجرایی شدن آن، از حرف های دو
طرف به خوبی می شود فهمید که "در جبین این کشتی نور رستگاری نیست"
و کمترین امیدی برای تداوم این ازدواج اجباری وجود ندارد.
نويسنده در
حد بضاعت و دریافت خود از این مقوله و جوانب آن، کوشش در شکافتن
گفتمان ایرانگرایی کرده ام. امید است با مشارکت اندیشمندان و
کارشناسان ایران دوست و بی غرض و مرض، این بحث از زوایای گوناگون
مورد کنکاش قرار گیرد و پس از رسیدن به پختگی و بلوغ شایسته، به
عنوان راهکاری کارآمد برای نجات کشور از تباهی اجتماعی، عقب ماندگی
اقتصادی، استبداد سیاسی و فقر فرهنگی مورد بهره قرار گیرد. روشن
است که هیچ فردی،از
جمله نگارنده این سطور، سازنده و پردازنده این گفتمان نمی باشد و
به جهت اصیل بودن فرایافت ایرانگرایی، هیچکس نمی تواند مدعی پدر
خواندگی آن شود. این پیشنهادی است که برای بررسی و ارزیابی به
علاقه مندان سرنوشت کشور ارائه شده.
برای مقابلهء با سازمان یافته ترین حکومت مذهبی و
ایدئولوژیک تاریخ ایران که
بطول هزار و چهارصدسال نفوذِ فرهنگی و سیاسی در این سرزمین دارد، از چه ابزارکاری
می
خواهیم
بهره جوییمو
یا اساساً چه سامانِ سیاسی را در نظر گرفته ایمکه
جایگزین این رژیم مذهبی کنیمتا
از این بن بست تاریخی خلاصی یابیم؟ «گفتمان ایرانگرایی» چون
گفتمانی فرهنگی، با تکیه بر اساطیر، سمبلها و آداب و سنت تاریخ کهن و معاصر ایران،در
مقابلهء با گفتمان اسلامگرایی هرگز امر نکوهیده ای نیست، امّا رد و
تقابل جدی و بی پردهء
پيروان آن با
جنبش سکولار دمکراسی،که
همچون ابزار انحلال جمهوری اسلامی عمل می
کند،
سخت
قابل تعمق و موردِ پرسش است!
خمینی از آسمان نازل نشد، او محصول دست کم
سيصد
سال قدرت شیخ الاسلامهای دربار صفوی، آخوندهای زمان قاجار، شیخ
فضل الله نوری و آیت الله کاشانی بود. او بر بستر تاریخ زاییدهٔ
شد. حالا این اغلب فسیل شدگان 35
سال پیش میفرمایند هفت خواهران نفتی و توطئه خارجی؟!
خود شاه اولین معمار انقلاب بود. چه لزومی داشت مقالهء
رشیدی مطلق نوشته شود؟ اگرآن
«اعلیحضرت»
دست کم کتاب انقراض سلسله صفویه و نهضت تنباکو را خوانده بود به
ساواک نمی گفت بگذارید انجمن حجتیه فعالیت کند ولی داریوش فروهر و
بختیار را به زندان بياندازید.
آنچه
سکولار دمکرات های خارج از کشور به مردم ایران ارائه می
دهند افق سیاسی آزادی و اخراج اسلام سیاسی از سپهر سیاسی ایران
است. جذابیت این افق فکری سیاسی که در انقلاب مشروطیت پیروز شد و
اسلام سیاسی را به دورانی
از
ناتوانی طولانی گرفتار کرد و از ایران کشوری قانونمند
و
جهانی و ارجمند ساخت،
آنچنان کادرهای اسلامی را نگران کرده که مبارزه ای گسترده را در
خارج با سکولار دمکرات ها آغاز کرده اند.
بر آنهاآشکار است که سرنوشت سیاسی جمهوری اسلامی در میان ایرانیان خارج از کشور
معین خواهد شد و
به همين دليل است که
سکولار دمکرات های خارج از کشور با چندین موج حمله به سازمان بندی
خود روبرو شده اند.
در
ذهنيت سياسی ما ساختار سه گانهء «هدف، استراتژی، تاکتيک»، که در
قلب هر گونه مبارزه، از شطرنج گرفته تا جنگ، قرار دارد، آنچنان
درهم ريخته است که براحتی می توانيم جای هر يک را با ديگری عوض
کنيم يا جايگاه آنها را در تفکر سياسی ديگران در هم ريزيم و حتی
نفهميدن خود را به پای آنکه آگاهانه به بحث در اين موارد نپرداخته
ايم بنويسيم و، در آشفته بازاری که ايجاد می شود، چنان در گل
بمانيم که هر حرکت نوعی ايستائی، و هر ايستائی عين حرکت تلقی شود.
پيوند برای شنيدن و دانلود
فايل صوتی
با صدای سعيد بهبهانی
◄
آیا پس از سی و پنج سال که از انقلاب میگذرد، وقت آن
نرسیده که کینهها را به دور اندازیم و از هر گروه و عقیده در راه
نوسازی کشور بکوشیم؟ همان
هایی که تا چند ماه پیش ایران اسلامی را «تروریست» میخواندند،
اینک به گرمی دست سران حکومت را میفشارند و آمادهاند به تحریم
ایران خاتمه دهند. آیا همین چرخش بزرگ نباید مشوق همۀ ما ایرانیان
در داخل و خارج کشور باشد تا دست در دست هم به اعتماد و اتحاد ملی
دست یابیم؟
هرچند که تصور چنین آرزویی به هر میهن دوست ایرانی دلگرمی میدهد،
اما چنانکه در این نوشتار خواهیم دید، متأسفانه در سایۀ حکومت
اسلامی این بار هم به شکست و سرخوردگی محکوم است.
نخستین رئیس دانشگاه تهران در دوران پس از انقلاب، از
ایرانیان خواسته است که برای جلوگیری از تکرار آن چه «دوران خون و
خشونت» می خواند، خرد پیشه کنند، و از «عقل» بهره گیرند. بنوشتهء
او:
«آقای خمینی با کوله باری از حرفهای قشنگ که خواسته مردم در شعارهای اصلی شان بود، به ایران
آمد، و ملتی را با وعده های خود فریب داد یا بقول خودش "خدعه"
کرد و پایه های دروغ و نیرنگ را استوار ساخت. باید عاقلانه اندیشید
که چرا چنین شد و ما به این وضع گرفتار شدیم؟»
سکولاریزم
در مفهوم امروزی و کاربردی آن یک سیستم و یا ایدئولوژی سیاسی خاصی
را ارائه می دهد که بر
پایهء
مجموعه ای از اصولِ قانونی و قراردادهای اجتماعیِ مستقل از مذاهب و
ادیان تنظیم و برقرار شده است. این سیستم سیاسی اما الزاماً
مخالف ورود مذهب به سیاست و روابط اجتماعی نیست، بلکه مانع از آن
می شود که دولت و یک نظام سیاسی و حکومتی چهره ای کاملاً
مذهبی بخود گیرد و یک اعتقاد خاص دینی را اعمال و اجرا نماید.در
نقطهء
مقابل اما سکولاریزاسیون، فرایندی است که هدف نهایی اش حذف مذهب و
ادیان از روابط و مناسبات اجتماعی است، و قصد آن دارد که جامعهء
انسانی را در نهایت عرفی و دنیایی نماید.
و هفت سال از انقلاب مشروطیت و سی و پنج سال از انقلاب
پنجاه و هفت
میگذرد.
به عبارت دیگر، تقریباً سی و پنج سال است که نظام جمهوری اسلامی
انقلاب مردمی ایران را مال خود و حاکمیت دینی و نظام "موبوکراسی"
(حکومت اراذل و دزدان)را
به مردم تحمیل کرده است. نویسندهء
این مقاله،
مانند بسیاری از افراد دیگر که علاقمند به رشد و ترقی فرهنگی و
سعادت کشور ایران در تمامیت آن هستند،
از خود سؤال میکند
که:
وضعیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی امروز نسبت به
سالهای قبل از انقلاب و در مقایسه با اهداف جنبشهای اجتماعی که
به عنوان انقلاب مشروطیت در ایران ثبت شده است چگونه میباشد؟
دست مذهب رو شده و در جبههء
اپوزيسيون تنها آنهايی مکان دارند و مردم و جامعه بين المللی قبول
شان خواهند داشت که سکولار و يا لائيک باشند و اعتقادات مذهبی
خودشان را در مناسبات سياسی ـ مبارزاتی دخالت ندهند. در ايران هم
بر خلاف حرف بسياری که هنوز فکر می کنند اکثريت مردم مسلمان و يا
مذهبی هستند، مطمئن باشيد که دين بطور کلی و بخصوص اسلام رواج و
طرفدار بسيار کمی دارد. بسياری از ايرانيان از روی عادت، خرافات و
يا ترس ادبيات و رفتار مذهبی دارند. مردم از ترس رژيم و در نبود يک
آلترناتيو
و يک انگيزه مشخص بديل، ناچارند به روال معمول عمل کنند وگرنه بعد
از اين رژيم خواهيم ديد که در منطقه، ما الگوی سکولاريسم و
دمـوکراسی خواهيم شد
مقدمات امر در نیمهء
اول سال 57
فراهم میشد
و همزمان با آن، جنب و جوشی در ایران شروع شده بود. شمارهء
طلیعه (صفر) هفته
نامه بلافاصله پس از فاجعهء17
شهریور (که سرتیتر اصلی صفحهء
اول آن بود) چاپ شد و در آن، جمعهء28
مهر برای نشر شمارهء
اول اعلام گردید. در فاصله این چند هفته، خمینی وارد پاریس شد، و
همزمانی تقریبی این واقعه نامنتظرهءبا
انتشار ایرانشهر به شایعاتی دامن زد که البته پایهای نداشت.
برای وقوع یک انقلاب سه شرط لازم است: یکى درهمریختن تطابق نظم
ذهنى و نظم عینى توزیع لذت، یعنی شیوع این باور که وضع موجود از
حیث دسترسی به مطلوبهای کمیاب (لذت)، وضعی طبیعی یا تقدیری نیست،
و خروج از آن ممکن و بایسته است... شرطِ لازمِ دوم، وصل کردن سرنخ
تمام یا غالب مشکلات به سلطه طبقه حاکم است، و این ممکن نیست مگر
در پناه احساس دارا بودن امکانات گستردهاى که به صرف حذفِ مانعِ
قدرتِ مستقر، کمبودها و رنجها برطرف شود. و شرط لازم سوم،
نتوانستن یا نخواستن قدرت مستقر در بهکارگیرى شیوه هاى کارآمد
سرکوب است.