خبرگزاری ایلنا: هاله صفرزاده، فعال حقوق زنان کارگر، می گويد:
«وضعیت اشتغال کارگران زن به مراتب از کارگران مرد بدتر است. شرایط
به نحوی است که زنان با کمترین دستمزدها به کارهای بخصوص غير رسمی
راضی می شوند. اشتغال غیر رسمی زنان کارگر منجر به رشد فقر و کاهش
کیفیت زندگی خانواده و فرزندان خواهد شد. قوانین اشتغال زنان به
صورت حداقلی اجرا می شوند طوری که واحدهای تولیدی و صنعتی کمتر به
استخدام زنان متاهل رغبت دارند و در برخی موارد زنان مجرد را با
تعهد عدم ازدواج و بارداری به کار می گیرند. همهء این شرایط دست به
دست هم داده تا وضعیت اشتغال زنان بدتر از مردان باشد و در عین حال
از حمایتهای قانونی، حقوق و مزایای کمتری برخوردارند. کارگران زن
ارزان ترین نیروهای کار فعلی جامعه هستند. دستمزد پائین زنان کارگر
حتی منجر به اعتراض همکاران مرد آنها شده است. کارگران مرد معتقدند
اگر زنان دستمزد بیشتری مطالبه کنند، دستمزد کلی کارگران نیز
افزایش خواهد یافت. با این حال باید در نظر بگیریم که احتمال اخراج
و بیکاری زنان در صورت تقاضای دستمزد بالاتر، بیشتر از مردان است
صیاد از آن هنرمندانی است که شخصیت اجتماعیشان، نقشآفرینی آنها
را ارتقا میبخشد. این نقشها نیستند که وی را در سایه قرار
میدهند، بلکه اوست که توانسته آنها را چنان بیافریند که چون
شخصیتی مستقل به زندگی خویش ادامه دهند. از همین رو نیز رژیم کنونی
نتوانست مانع آشنایی نسلهای جدید با نقشهایی شود که صیاد بازی
کرد یا آفرید. این است که او و آثارش از ممنوعیتهای سیاسی فراتر
میروند: اگر امکان ساختن فقط یک فیلم دیگر به من داده شود، مایلم
فیلمنامهای را که درباره چگونگی بر سر کار آمدن جمهوری اسلامی
نوشتهام، در ایران یا هر جای دیگر بسازم!
احمد شيرزاد در گفتوگو با خبرنگار ايلنا، در رابطه با انتخابات
پيش روی مجلس شورای اسلامی، با اشاره به ضرورت تشکيل جبههء واحد
اصلاحات گفت: من موافق تشکيل چنين جبههای هستم، امّا چنين
مسئلهای بستگی به اين دارد که چه کسانی جلودار آن هستند. به هر
حال سه نفر مطرح شده، يعنی آقايان خاتمی، هاشمی و عارف در جريان
اصلاحات و به طور کلی در فضای سياسی کشور بسيار موجه هستند. من
نسبت به تشکيل جبهه واحد اصلاحات خوشبين هستم، البته شخصيتهای
برجستهء جريان اصلاحات بايد بتوانند نوعی فضای ريش سفيدی ايجاد
کنند. به نظر میرسد دور از دهن نيست که در برخی از حوزهها اصلاح
طلبان با اصولگرايان معتدل کانديدای مشترک داشته باشند. حتی اجماع
ريش سفيدان جبهه اصلاحات با اصولگرايان معتدل همچون ناطق نوری نيز
از احتمالاتی است که در مورد انتخابات مجلس آينده مطرح است.
روشنفکری که تغيير را تنها از بالا باور دارد، جايگاه اجتماعی خود
را به عمد يا به سهو فراموش میکند و در ناخودآگاه خود به اين
احساس میرسد که میتواند، با رعايت زبان گفتار خودکامگان، و پند و
اندرز دادن به آنان، آنها را به تغيير رويه و مدارا وادار کند. به
اين ترتيب، کسی که حالا ديگر، در تعريف نهائی از روشنفکر، به
"روشنفکرنما" تنزل کرده، در سودای مشارکت در قدرت به مشاطه گر قدرت
تبديل میشود.
ملی–
مذهبیها به جای بازگشت به مصدق، مصدق را ملی–مذهبی کردهاند و عکس او را به
عنوان نماد یک شخصیت ملی – مذهبی در صفحات تبلیغاتی خود نصب
کردهاند. این کار نه تنها تحریف تاریخ و دستبرد شخصیتی است
بلکهاصولاً به بیراهه رفتن است. مصدق به هیچ روی مبرا از خطا و اشتباه نبود.
منظور محور اصلی راه و مشی سیاسی کلان اوست که راهگشای آینده ایران
است.
اگر زمانی جمهوری اسلامی تحول پیدا کند و نظام سیاسی در ایران عوض
شود، شبکهء اقتصادی روحانيت، که اینقدر عظیم و ریشه دار است و در
هر شهر دور و نزدیکی پایگاه و جایگاه دارد، به راحتی تغییر پذیر
نیست. این نیاز دارد که پژوهشگران ما، به سراغ این بحث ها بروند و
بسیاری از کارهای نشده را انجام دهند. و همچنین جامعهء مدنی باید
هر چه بیشتر فشار بیاورد تا روحانیت را پاسخگو کند و مخصوصا از
روحانیت بخواهد اقتصادش را شفاف کند.
*
قاسمی از رودسر: سؤالم از دولتمردان محترم این است که آیا قلع و
قمع نیروهای ارزشی و گماردن افراد مردود در جریان فتنه سبز و سکوت
در برابر توهین و تحقیر سران پلید آمریکا نسبت به ملت ایران و
توافق بر سر آزاد شدن قسطی 4 میلیارد دلار از پول ملت ایران در
ازای پلمب و تعطیلی صنایع هستهای و انگ افراطی زدن به نیروهای
منتقد و دلسوز و بیاعتنایی به مجلس و نامحرم دانستن آن و برابر
دانستن هنرمندان انقلابی و ارزشی با هنرمند نماهای خودفروخته و
مبتذل درست است؟!
*
فدوی: مراتب درشرایطی که در اثر افراط در نرمش قهرمانه همه جایشان
شدیداً درد می کرد و دولا دولا راه می رفتند، به شرف عرض آستان ملک
پاسبان سپهر اقتدارشان رسید؛ بعدالتحیه والسلام در پاسخ فرمودند:
«بسمه تعالی- بله، لکن خفه!..»
رضا ملکیان معروف به ”رضا ملک”، یکی از مدیران ارشد اطلاعات که
فردی درستکار و پاک نهاد بود، هیولا
گونگی همکاران اش را بر نمی تابد و به یک جور "هاراگیری" و خودکشی
ِ حرفه ای فرو می شود. چه می کند؟ فیلم های بازجویی از همسر سعید
امامی را از آرشیو اطلاعات بیرون می کشد و به اصلاح طلبانِ دولت و
مجلس می سپرد و آنان این فیلم ها را در مجالس خصوصی و در خود مجلس
نشان رقیب می دهند و خلاصه غوغایی می پردازند. اصلاح طلبان با
انتشار این فیلم ها، گرچه به تحکیم موقعیت خویش پرداختند اما خود
رضا ملک را رها کردند تا دژخیمان اطلاعات با وی آن کنند که نمونه
اش را مگر بتوان در سلول های آنچنانی شوروی سابق سراغ گرفت.
من
به عنوان يک ايرانی که در دوازدهم فروردين سال پنجاه و هشت به
جمهوری اسلامی رأی مثبت دادم احساس میکنم به اندازهٔ همان يک
رأی به آنچه در اين سی و پنج سال بر شما گذشته مسئولم و حاضرم در
يک دادگاه مردمی که هیأت منصفهٔ آن کسانی هستند که به دليل سن و
سال يا هر دليل ديگر به جمهوری اسلامی رأی ندادهاند به محاکمه
کشيده شوم. امّا، پيش از آن، جناب آقای خامنهای بايد به
مسئوليتهای خود در آنچه در اين سی و پنج سال پيش آمده اعتراف کند
و از ملّت بخواهد استعفای او را به علت عدم توانايی در رهبری جامعه
و نداشتن صلاحيت لازم و کافی بپذيرد و اعلام نمايد آمادهٔ حضور در
يک دادگاه مردمی و تحت نظارت مراجع حقوق بشری بينالمللی است.
زندانی کردن یک فعال اجتماعی و سیاسی، از روشنفکر گرفته تا کارگرو
کارمند، هنرمند و نویسنده، کنشگر زنان، دگراندیش، غیرمسلمان و
لامذهب... بر اساس تمام موازین انسانی، به ویژه پانزده ماده از سی
مادهء منشور جهانی حقوق بشر امری سخیف و ناشایست برای اداره
کنندگان یک حاکمیت و تحقیرآمیز برای تک تک افراد یک جامعه محسوب
میشود و از نظر حقوق بین المللی قدغن است. بعبارت دیگر میتوان
گفت که حکومت، با زندانی کردن یک فرد سیاسی، نیمی از تمامی بندهای
اعلامیه جهانی حقوق بشر را زیر پا میگذارد.
پدر امید بهروزی، یکی از زندانیان سیاسی مجروح شده، در گفتگو با
"ایران وایر" گفت: «می خواهم از شخص رهبری بپرسم که آیا می داند در
زندان چه برسر فرزندم آمده است؟»! پرسش این پدر دردمند، و در عین
حال ساده دل، انسان را شگفت زده می کند... بنا بر نص صریح قانون
اساسی اين حکومت، رهبر "مدیر، مدبر و آگاه" است و تردید پدر
رنجدیده و ساده دل امید بهروزی نسبت به "آگاهی" مقام معظم، خود در
شمار کارهایی است که بسیاری از زندانیان بند 350 زندان اوین به
اتهام هایی کمتر از آن گرفتار داغ و درفش و شکنجه و زندان شده اند:
توهین به مقام معظم رهبری!
سخن از نسل سوخته خود نمي
کنم که اساساً
همهء
هستی خود را در سلطهء
خمينی خونخوار از دست داديم، بلکه خوشم از آنکه سخنان
اخير آقای کروبیسبب روشن شدن هرچه
بيشتر مواضع کسانيست
که در جريان عمل بجای به پيش بردن حرکت اعتراضی عظيم مردم (که سبب
سبکتر
شدن خطاهای گذشته خودشان هم ميشد)، با اصرار بر آرزوهايشان در تجديد "دوران طلائی امام"، آن
بيمار روانی و خونخوار، و با ايستائی فکری خود،
نقش يک بازدارندهء
قوی را در حرکت مردم ايفاء کردند.
کی از مشکلات اصلی ما در طرح اندازی مبارزه با نظام اسلامی،
مسئلهُ
«خشونت»
است که هنوز تکلیف
مان را با آن روشن نکرده ایم. مدتیست که دائم شعار احتراز از خشونت را به گوش
مان می
کنند؛از
طرف مقابل هم صحبت از مبارزهُ مسلحانه دارد دوباره مطرح میگردد. این دو خطا مکمل هم است. وحشت از خشونت و شیفتگی نسبت به
آن، هر دو نشانهُ سردرگمی است در مقابل این پدیده. خشونت، چه حاضر
و چه غایب، هر قضاوتی راجع به خودش و هر تصوری راجع به استفادهُ از
آن داشته باشیم، در مبارزه نقش محوری خواهد داشت. پس باید ببینیم
از آن چه می
توان طلبید و چه نمی
توان؛و
چه موضعی می
توان و می
باید در قبال
اش
اتخاذ نمود.
من در زاهدان و سراوان و کنارک و چابهار بوده ام، و با
هم میهنان بلوچ محشور شده ام و از دردهای آنان آگاه هستم. مهربانتر
و صلح جوتر و میهمان نوازتر از این ایرانیان اصیل کمیاب است، و
فقیرتر و محرومتر
و بی پناهتر
از آنان نیز کمیاب. در
سدهء
بیست و یکم شرایط زندگی و رفاه هم میهنان بلوچ ما از زندگی آنان در
بیست و پنج سده پیش عقب افتاده تر است.
نارضایتی مردم از دولت مرکزی، و بی اعتمادی دولت مرکزی به
بلوچستان، از دیرباز دولت به دولت تا کنون منتقل شده و استان به
حال خود رها شده است. در صورتیکه
مردم بلوچستان خیلی ایرانی تر از مردمانی که کشور را اداره می کنند
هستند و به سرزمین ایران وفاداری تاریخی دارند.
تلاش برای برون رفت از اين بن بست تاريخی اندکی بيش از صد سال عمر
دارد که در کنار تاريخ چند هزار ساله ی استبدادی ايران به دقيقه ای
از بيست و چهار ساعت شبيه است. شايد بتوان انقلاب مشروطيت را
نخستين کوشش سازمان يافته ی بخشی از مردم ايران برای شکستن طلسم
استبداد قلمداد کرد. اما اين امر نيز در طول يک قرن گذشته ره به
جايی نبرده است: از استبداد قجری به استبداد پهلوی و از آن به
استبداد اسلامی رسيده ايم و هنوز اندر خم کوچه ای از هفت شهر بزرگ
آزادی درجا می زنيم. تداوم و سرسختی پديدهء استبداد ما را فرا
میخواند که بهطور عميقتری به موضوع نگاه کنيم؛ يعنی به جای درک
ضعف تلاشها در از جا کندن استبداد، به توانايی عوامل نگه
دارندهی استبداد نيز توجه کنيم. از اين روی شايد بد نباشد
بپرسيم: راز بقای استبداد در ايران چيست؟
در
فروردينماه 1392
چند
تن از معتقدان سکولار دموکراسی بر آن شدند تا، در 14 مرداد آن
سال، که صد و هفتمين سالگرد انقلاب مشروطه ايران بود، با
کمک مالی
هوا داران سکولار دموکراسی در ايران، امکان گرد همائی گسترده ای را با نام «کنگرهء سکولار دموکرات
ايران» فراهم آورند. بدين منظور سندی به نام«پيمان
نامهء عصر نو» تهيه و بوسيلهء بيش از 150 تن از
فعالان سياسی به امضاء رسيد و بر بنياد آن «کنگره» در
دو روز پيش از 14 مرداد در شهر واشنگتن برگذار شد. (سايت کنگره) چند ماه پس از اين واقعه، با همرائی چند سازمان سياسی مختلف، نهادی
با نام «مجمع سازمان های سکولار دموکرات ايران» بوجود آمد. اين
«مجمع»، بر بنياد اساسنامهء خود، تصميم دارد که هر ساله، در 14
مرداد و سالگرد انقلاب مشروطه کنگرهء ساليانهء سکولار دموکرات های
ايران را بر پا دارد.
در
روز 13 مرداد 1392، و طی آخرين جلسهء «نخستين کنگرهء سکولار
دموکرات های ايران»، عده ای از حضار گرد هم آمده و بعنوان
«هيئت
مؤسس»
تصميم
گرفتند تا نهادی را با نام «جنبش سکولار دموکراسی ايران» پايه
گزاری کنند. در همين جلسه اعضاء اولين «شورای
دبيران جنبش» برگزيده شدند و
نمودار تشکيلاتی
جنبش نيز به تصويب رسيد. شورای دبيران بلافاصله، پس از انتخاب
هيئت مشاورين
خود، دست به کار نهائی ساختن
اساسنامهء
جنبش شده و با ايجاد «پايگاه رسمی جنبش» اين اساسنامه را منتشر
نموده است تا بتواند، با دريافت نظرات مؤسسان و اعضاء بعدی، آن را
در مجمع عمومی آيندهء جنبش به بحث و تصويب بگذارد. همچنين
«جنبش» اکنون
يکی از مؤسسان «مجمع سازمان های سکولار دموکرات ايران»
نيز محسوب می
شود.