مشکل کرونبرگ و شرکا کشف حقيقت در ايران نيست. آنها يک
وظيفه دارند:
راه را براي بستن قراردادهاي ميلياردي اتحاديهء
اروپا با ايران هموار کنند. وظيفهء
آنها و هدف
شان ابداً
اين نيست که از درد و رنج ميليونها
زن و يا هزاران محکوم به اعدام در ايران حرفي بزنند٬ اگر مجبور مي
شوند جايي چيزي بگويد در توجيه جنايات است و اولين چشمه اين
توجيهات را در
ديدار هيئت پارلمانی اروپا
شنيديم.
ملاقات اينها با نسرين ستوده و جعفر پناهي نيز قرار است کمک کند
تا
بخش حقوق بشري سفرشان راست و ريس شود.
در این سی و چند سال بعد از انقلاب، چندین سریال تاریخی-
سیاسی ساخته شده است. تم ثابت این سریال ها، از کلاه پهلوی گرفته
تا کیفانگلیسی، این است که روحانیون همه در حال مبارزه بودند،
کراواتی ها همه دزد و نوکر استعمار بودهاند و همه مشکلات کشور در
قبل از انقلاب ناشی از انگلستان و آمريكا و فراماسونری است. این تم
ثابت این سریال هاست و در تمام آنها تکرار شده است: آمريكا و
انگلیس همه را خریده اند الا روحانیت. این سریال اثر گذار نخواهد
بود و به اصطلاح نمیگیرید، چون اگر یک مقدار تاریخ بخوانید
میدانید که در اواخر سال پنجاه و پنج و اوایل سال پنجاه و شش اوج
تعداد زندانیان سیاسی در ایران است، چیزی نزدیک به پنج هزار نفر در
زندان هستند و از این تعداد چیزی کمتر از بيست نفر روحانی
بودهاند، در صورتی که اگر شما این سریال ها را ببینید انتظار
دارید چهار هزار و نهصد نفر از زندانیان روحانی بوده باشند، چون
فقط روحانیون در حال مبارزه بودهاند!
مردم ما از کجا باید حقیقت را دریابند وقتی
که اگر
حکومت دنبال بمب اتم است اپوزیسیون می
گوید آنرا
رها کن و مسخره
اشمی
کند
اما
وقتی می
خواهد آنرا
رها کند اپوزیسیون می
گوید حق مسلم ما چی شد؟ چرا باج دادید به امریکا؟! و باز مسخره
اشمی
کند.
آیا چنین بلبشویی
رادر
هیچ کشور دیگری در جهان می
بینید؟
منافع ملی در ایران چرا همیشه با منافع ملی روسیه و انگلیس و
امریکا و اعراب اشتباه می
شود؟
آیا همه اینها اتفاقی است؟
روند ویران کردن میراث فرهنگی و تاریخی، و نابودی آب و خاک و هوای
میراث طبیعی و محیط زیست ایران، به بهانهء «عمران و آبادی»، از
آغاز به قدرت رسیدن حکومت اسلامی وجود داشته است. تداوم منظم اين
روند خبر از آن می دهد که حکومت همواره روش مشخص و سیستماتیک و
دقیقی را در راستای نابودی اينگونه آثار پی گرفته و با تعويض هر
دولتی نيز، مسئولان جديد، در عين تصديق ويرانی های انجام شده،
تقصير را به گردن دولت قبل از خود انداخته اما خود نيز همان
ويرانگری ها را ادامه داده اند.
تئاتر ایران پس از انقلاب، مانند بسیاری چیزهای دیگر، دچار دگرگونی
جدی و بنیادی شد. با فروپاشی رژیم سلطنتی و محو همۀ نهادها و
ابزارهای سرکوب و خفقان نظام گذشته، یعنی با فروریختن یک نظام
سیاسی- اجتماعی و جانشین نشدن نظامی دیگر بعلت عدم آمادگی رهبری
انقلاب از پیروزی غیرقابل انتظار، یک هرج و مرج و اغتشاش سیاسی-
اجتماعی بوجود آمد که از روی نوعی توّهم به آن گفته شد «بهار
آزادی». در این «بهار آزادی» هر کس، هر گروه و دستهای و هر سازمان
و حزبی به شکل هیجان زده ای مشغول کار خود بود و همه تصور
میکردند که در حال بنای جامعهای نوین و آزاد هستند، حال آن که
چیزی که در حال شکل گرفتن بود نه هیچ چیز نوینی داشت و نه آزادی!
بنظر می رسد که بسیاری، از جمله استاد نوری علا، پژمرده شده اند.
ای بابا اگر مبارزه سهل و آسان بود این همه بریده گی و واداده گی و
سیاست مماشات و سکوت و تسلیم در میان نبود. [در مورد] توافقنامهء
ژنو، اگر چه بسیاری ضعیف بودن اوباما را مطرح می کنند، اما رژیم
همین قطعنامه را از روی ذلت و ضعف پذیرفت همانند قطنامه 598 جنگ
خانمان سوز دو کشور مسلمان و همسایه. مگر نبود خمینی که شعار «راه
قدرس از کربلا» را سر می داد و مداحان رژیم نوحه سرایی می کردند
برای آماده گی گوشت دم توپ شدن جوانان این میهن؟ مگر نمی خواست تا
آجر آخر ادامه دهد! چی شد؟ ملعون خمینی دید که یک ارتشی راسخ و با
عزمی پولادین روز به روز در اعتلا است بنام «ارتش آزادیبخش»، با شم
ضد انقلابی و ضد میهنی به فکر بقای حکومت اش بود، والا دلش بحال
ملت نسوخته بود و قطعنامه را پذیرفت.
به گزارش
افکارنیوز؛ سید احمد رضا دستغیب، اظهار داشت: ما احکامی را در
برنامه پنجم توسعه برای بسیج پیش بینی کردیم که باید این نیرو به
سی ميليون نفر افزایش پیدا کند و این جذب را داشته باشد و در
عرصههای مختلف و از جمله سازندگی و بحث جهاد علمی هم رشد بیشتری
را داشته باشد و این مجموعه تکالیف اقتضاء میکند که هر ساله ما
شاهد «رشد مطلوب و منطقی بودجهء بسيج» باشیم. سال گذشته بودجهء
بسیج در لایحه ششصد و چهارده میلیارد تومان پیش بینی شده بود که
این در قانون بودجه به هشتصد و چهارده میلیارد افزایش یافت. ولی
شاهد هستیم که در لایحهء امسال این بودجه رقمی حدود بودجهء سال
گذشته است که، چهارده لحاظ رشد پيش بينی شده در قانون بودجه،
اعتبارات امسال بسیج کاهش نشان می دهد؛ ضمن اینکه سال گذشته نیز
بودجهء تخصیص یافته بطور کامل پرداخت نشده است. طبیعتاً، در حال
حاضر اگر تخصیص صورت گرفته «شرایط مطلوب» خودش را پیدا نکند بسیاری
از فعالیتهای فرهنگی(!) و اردوهایی که در کانون های بسیج و پایگاه
های مقاومت برگزار میشود متوقف خواهند شد. بسیج چون نهادی مردمی
است این دغدغه از جانب خود نمایندگان برای آن مطرح است و امیدواریم
در این زمينه اصلاح صورت گیرد.
احمد موحدی:
آقای ظریف، مگر دلیل پیروزی لشکریان اسلام در جنگ بدر را نمیدانید؟
نیروها و سوار نظام آنها چندین برابر بیشتر از نیروهای اسلام بود
ولی از آنجایی که نیروهای اسلام به رهبری پیامبر عظیمالشأن توکل
به خدا داشتند خداوند هم امدادهای غیبی را به کمک آنها فرستاد.
آقای ظریف پوست و گوشت و خون ما با گریه برای امامحسین(ع) ساخته
شده است تا پیرو راهش باشیم.
فدوی:
مراتب در
شرایطی که بعلت افراط در نرمش قهرمانانه دولا دولا راه می رفتند،
به استحضار
رسید فرمودند که شما همچنان به گریه ادامه دهید،
ایشانهم
همینطور چارچنگولی،در
انتظار امدادهای غیبی می مانند؛ فاتحه مع الصلوات، برادر موحدی!
واقع این است که به هر اندازه قدرت دینی و قدرت سیاسی از یکدیگر
جدا شده باشند به همان اندازه امکان بررسی مبانی و دلائل نظری آن
قرائت جدید با انصاف علمی، محتمل تر میشود، الهیات با منطق خودش
سنجیده میشود و سیاست با منطق خودش. ظهور پروتستانیسم در اروپا یک
مثال بارز برای این روند تاریخی است.
آنچه گفتم به وضوح نشان میدهد که ممکن است در مقام داوری علمی یک
قرائت کاملاً
قابل دفاع باشد اما قدرتمندان بنیادگرا و محافظه کار آن را در نطفه
خفه کنند و مانع از بسط تاریخی آن و مقبول افتادن آن در فرهنگ و
سنت جامعه گردند.
خانم عبادی از یکسو به وجود حکومت مذهبی با «تعبیر
صحیح از قرآن»،
باور دارد و،از
سوی دیگر،
حکومتگران را ملزم به رعایت "حقوق بشر" می داند. گوئی ایشان نمی
داند که "قوانین مذهب شیعه اثنی عشری ولایی آن جهانی" ذاتاً با
"مفاد حقوق بشری این جهانی"، بقول منطقیون دو مقولۀ متنافر و،در
نتیجه، مانعة الجمع اند. گویا ایشان نمی دانند
که
قوانین مذهبی، حتی در صلح آمیزترین و انسانی ترین تفسیر و تعبیرشان، همواره، میان پیروان مذهب خود و پیروان سایر مذاهب تفاوت
گذاشته، آنان را مقدم و مافوق دیگران می بیند.
حتی «مِهر
مذهبی»
نيزدر
این
بينش
نوعی تفقد به زیر دستان محسوب می شود.
چنین به نظر می
رسد که روحانی به دشواری خواهد توانست از عهدهء
تعهدات مهمی که متقبل شده برآید و سرانجام ناکام و شکست خورده یا
او را از صحنه حذف خواهند کرد و یا تابع و بیاختیار در خدمت رهبری
رژیم انجام وظیفه خواهد کرد. اما،در
این میان،
تنها یک
اقدام
وجود دارد که هم در حیطهء
اختیارات بسیار محدود اوست و هم تاکنون بیت رهبری مستقیماًدر
آن دست نبرده است. سوای جوانب سیاسی این امر،که
گامی به سوی دمکراسی خواهد بود، این "اقدام"از
نظر اقتصادی یک قدم اساسی در جهت بهبود سیاستگذاری اقتصاد کلان در ایران محسوب میشود.
روحانیون ناچاراً برای توجیه 34 سال شعارهای فریبکارانه و دروغین
خود، از پیشبرد برنامه های هسته ای موجود دفاع کنند، حتی اگر این
دفاع ورود ایران به جنگی ویرانگرایانه در منطقه را موجب شود. تجربه
200 سال تاریخ پُر فراز و نشیب کشورمان گواهی میدهد؛ ملایان پیش از
آنکه به حفظ و سربلندی ایران باشند در فکر نجات و جهانشمول کردن
اسلام ناب محمدی میباشند. بی نتیجه ماندنِ مذاکرات هسته ای در ژنو
با گروه 1+5، زنگ خطری است برای همگان که رویکردِ شکستِ سیاست ورزی
در حل بحران هسته ای جمهوری اسلامی با جامعه بین المللی، گزینه
نظامی است که ایران را در معرض فروپاشی بمثابه یک کشور قرار خواهد
داد.
با وجود گفتار رسمي
فرانسه
که آپارتايد را محکوم مي کرد، دولت
اين کشور، دست کم تا سال
1981،
به اشکال مختلف با رژيم نژاد
پرست همکاري کرد. الکساندر دو مارانش، که از
1970 تا
1981 رئيس مرکز اسناد خارجي و ضد
جاسوسي فرانسه بود، فلسفهء
راست گرايان فرانسه را چنين خلاصه مي کند:«نظام آپارتايد مطمئناً
شرم آور است، ولي بايد آن را با نرمش متحول کرد»... اگر «کنگرهء
ملي آفريقا» به اين پندهاي ملايمت جويانه (يا توصيه هاي پرزيدنت
ريگان) گوش داده بود، ماندلا در زندان جان مي داد، آفريقاي جنوبي
به هرج و مرج گرفتار مي شد،
و جهان ديگر نمي توانست اسطورهء
مسيح جديد را بسازد.
شروع جنگ نشانه هایی دارد که هیچ کدام شان وجود ندارد. اقدام برای
تغییر نظام هم نشانه هایی دارد که اثری از آنها در هیچ جا دیده نمی
شود. زمان شاه را به یاد می آورید؟ نشانه های فراوان برای تغییر
رژیم وجود داشت. تمام رسانه های غربی علیه آن بسیج شده بودند. اگر
یک نفر در تصادف کشته می شد، آن را بی.بی.سی به گردن شاه می انداخت
و از کاه کوهی می ساخت. حالا، بی.بی.سی و رسانه های دیگر بدترین
کار های رژیم را چنان توجیه می کنند که انگار که همهء آنها تقصیر
مردم مظلوم ایران است. نه، از جنگ هرگز خبری بوده است و اگر گاه
گاه عوامل رژیم از آن صحبت می کنند، صرفاً برای ایجاد توهم و
ترساندن مردم از اقدام برای تغییر نظام است.
مشكل ما ایرانیان این نیست كه افكار متفاوت داریم. برای كشوری كه
قدمت طولانی دارد، پذیرش افكار متفاوت دشوار نیست. اما مسالهء اصلی
شخص محوری است كه ناشی از انعكاس تاریخ استبدادی و شاهنشاهی در
روحیه ایرانیان است و ریشهء خـُلقی و شخصیتی دارد. به همین دلیل
است كه ایرانیان نمیتوانند با یكدیگر تعامل یابند. در حالی كه در
كشوری مثل چین مردم به راحتی با یكدیگر تعامل دارند و در نهایت بر
اساس یك هرم حزبی یا خانوادگی یا اجتماعی به یك نظر متمایل میشوند
و بر اساس آن عمل میكنند. اما در فرهنگ ایرانیان به محض اینكه با
هم اختلاف فكری مییابیم از هم جدا میشویم. به همین دلیل تاریخ
انشعاب در میان هر آنچه تحزب در ایران بوده، بسیار جدی است.
آقای اشکوری، در نوشتهء جدید خود، سه پیشفرض را از سوی من پیش
کشیدهاند و سپس در مقام پاسخ به آنها برآمدهاند. به گفته ایشان،
من «سه پیش فرض را نقطهء عزیمت تحلیل و تفسیر خود از شرط اجتهاد
برای وزیر اطلاعات» قرار دادهام. اول، اینکه «مجتهدان در جمهوری
اسلامی کسانی هستند که میتوانند فرمان قتل بدهند»؛ دوم «از این
رو، مجتهد در رأس وزارت اطلاعات برای این بوده که کار مأموران
امنیتی را در سر به نیست کردن مخالفان رژیم، در داخل و خارج از
کشور، تسهیل کند»؛ و سوم اینکه «از همان آغاز تأسیس وزارت
اطلاعات به عنوان یک امر قطعی و یک سیاست مفروض قرار بوده که
مخالفان رژیم، در داخل و خارج از کشور، سر به نیست شوند». پیشفرض
دوم تقریباً درست است، ولی پیشفرضهای اول و سوم کمی نیاز به
تصحیح و توضیح دارد که در زیر به اختصار به آنها میپردازم.
حق
این است که اگر کار غلطی در گذشته انجام شده و حتی ما خود به نوعی
در انجام
hش
شرکت داشته ایم، کوشش به توجیه کردن آن نشود. در برنامه «صفحه 2
آخر هفته» تلویزیون فارسی بیبی سی، که موضوع آن بررسی جریان
قتلهای دگراندیشان ایرانی مخصوصا «قتلهای زنجیره ای» که با شرکت
چند نفر و از جمله حسین باقر زاده انجام شد... به نظر صاحب این قلم در این رابطه حق با
آقای حسین باقر زاده است.
در
آغاز قرن شانزدهم، فيلسوف فلورانسي نيکولا ماکياول راه را بر
انديشهء سياسي مدرن گشود. نام او غالباً به عملکرد دولت هاي دسيسه
باز و غير پايبند به اخلاق نسبت داده مي شود. اين «سوء شهرت»، که
توسط منتقدان او شکل گرفته، در پس خود يک نظريه پرداز اصيل آزادي و
قدرت عمومي را پنهان مي کند.