متأسفانه در نظام مذهبی ایران جنایتکاران و همکاران جنایتکاران به
پاداش جنایاتشان به مشاغل وزارت، وکالت، فرماندهی نیروهای نظامی و
انتظامی، شهرداری و ریاست جمهوری میرسند و یا در لباس اپوزیسیون
متدین به مشاطهگری رژیم پرداخته و در نقش جاده صافکن مؤمنان
سلطهگر حسرت «دوران طلایی امام» را میخورند و تازه از مردم
طلبکار هم میشوند.
آنچه رستاخیز آموزشی فرزندان ایران را،با
وجود مخالفت نهادهای
مذهبی، قوی و
موفقیت آمیز کرد پشتیبانی
هایدولتمیرزا علیخان امین الدوله بود؛و
اين وضعيت موجب شد که
حتی وقتی صدراعظم تغییر کردهو دولت جدید،به
نخست وزیری اتابک
اعظم،
نسبت به
«دبستان
ها»
دلبستگی نشان
ندادهو
با
آن
مخالف
کرد
دیگر
قادر
نبود که جلوی
رشد اين جريان را بگيرد...
و نيز می
توان تصور کرد که آموزش دیده
های
این دبستان های نوین،با
برنامهء
درسی جديدیکه
گسترده ای از علوم اولیه را
تحت پوشش قرار دادهو
تخیل ذهنی
شاگردانرا
پرورشمی
دادند،
چگونه توانسته اند در
انقلاب مشروطیت ـ
که
چشم انداز بهتر و روشن
تری
رابرای ایران مجسم می
کرد
ـ
نقش تعيین
کننده ای
بازی کنند.
امنیتی
فكر كردن تقریباًدر
تمام قرن بیستم دلیل اصلی آنومیهای اجتماعی و تخریب قدرتهای
سیاسی بوده است، شاید بتوان به جرأت
گفت حتی یك مورد هم ما در قرن بیستم نداریم كه چنین شیوه
هایی پاسخ داده باشند. به همین دلیل نیز امروز هیچ اثری از
دولتهای كمونیستی یا سرمایه
داریهای نظامی
گرا باقی نمانده است، چند مورد محدودی هم كه هستند به صورتی
معجزهآسا و به دلایل ژئوپولتیك و بر اساس توافقی بینالمللی هنوز
وجود دارند (چین، كره شمالی، كوبا...) و بدون شك در آینده
ای
نه چندان دور اثری از آنها باقی نخواهد ماند.
به خوبی می دانم که نوشتارهایی ازاین نوع، به مذاق کمتر
کسی خوش می آید و چیزی جز ملامت و بد و بیراه نصیب نویسنده نمی
کند. پس چرا می نویسم؟ آیا نمی دانم که برای مورد پسند و محبوب
بودن باید از «ملت بزرگ و شریف ایران»،
«هنر
نزد ایرانیان است و بسمو
افتخارات «من
آنم که رستم بود پهلوانم
سخن گفت؟ چرا؛می
دانم اما این کار برایم ادای دین به نسل های آینده ای است که بی
تردید از ما به زشتی یاد خواهند کرد و از خود خواهند پرسید: در
میان این پیشینیان خطاکار آیا کسی نبود که به آنها هشدار دهد؟
بیهوده نباید امیدوار بود که خوانش تازه ای از متن های
مقدس و حدیث ها و روایت ها چاره ساز باشد. بیهوده نباید دل خوش کرد
که فلان ملای فکلی وحی را انکار کرده است و بهمان آیت الله، انتظار
را نمادی سمبولیک خوانده است و یا با فلان بهایی چای خورده است.
این ها رویدادهای حوزوی ست که حاکم بودن آخوندها، آنها را به میدان
رسانه های همگانی می کشاند.به
گمان من آنچه دین را در دنيای
کنونی برای کشورهاِیی مانند ایران بی معنا می کند، رونق اقتصادی و
کار و سرگرمی و دلگرمی و امیدواری مردم به زندگی ست.
آقای حسن روحانی، رئيس جمهور حکومت اسلامی ِ مسلط بر ايران، دولت
خود را «دولت اعتدال و تدبير» خوانده و مدعی است که «کليد» حل
بحران های غالب بر ايران را، از طريق استقرار اعتدال در امور
مملکت، در دست دارد. در اين مقاله قصد من آن است که اندکی بر معنای
«اعتدال» بطور کلی، و مفهوم مورد نظر ايشان بطور خاص، توقف و تأمل
کرده و، به مدد يافتن معيارهای واقعی برقراری «اعتدال» در جامعه،
امکانات عملی رسيدن به آن را در حکومت اسلامی ِ ايشان بسنجم.◄
پيوند برای شنيدن و دانلود
فايل صوتی
با صدای سعيد بهبهانی◄
پیرامون برگرداندن شیر و خورشید به پرچم به
سفارش
حجتالاسلام والمسلمین علی(ع) یونسی- دستیار ارشد رئیسجمهور در
امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی، فدوی با رعایت احتیاط با شیر
مربوطه، که سی و چند سال است که به اهتمام برادران کثرالله
امثالهم، نفی بلد شده و در تبعید به سر می برد،
گفتگو و پا در میانی کرد؛ شیر مربوطه شوربختانه هیچ جور زیر بار
نرفت و فرمود که حاضر است شیر سماور باشد، لکن شیر پرچم برادران
نباشد! فدوی بی تقصیر است...
اشغال شبه جزیره کریمه توسط ارتش روسیه آرایش
صحنهء
بینالمللی و نظمی که پس از حمله تروریستی در خاک آمریکا در
يازدهسپتامبر دو
هزار و دودر مناسبات بینالمللی بوجود آورد را دچار دگرگونی بنیادین کرده است و جهان
بسوی صف بندی نوین و نظم جدیدی پیش میرود. شکل نهایی این صف و نظم
جدید در ماه
های آینده بسته به عملکرد آتی روسیه و عکس العمل جامعهءجهانی مشخصتر خواهد شد. به جرأت
میتوان گفت که اهمیت
يازده
سپتامبر دو
هزار و دو
اینک تحت الشعاع اشغال کریمه قرار گرفته است و تحول اخیر تبدیل به
مهمترین دگرگونی در مناسبات بینالمللی پس از فروپاشی بلوک شرق و
اتحاد جماهیر شوروی شده است.
تحولات اوکراین،و
نوع موضع
گیری در برابر تحولات آن،به
رویارویی جناح های سیاسی در ایران انجامیده است. راستگرایان ایران
بعد از آغاز بحران انتخاباتی سال
هشتاد و هشتو
حرکت
های اعتراضی مردمی که نام جنبش سبز را بر خود نهاده بود، این جنبش
را با آنچه که "مدل انقلاب
های مخملی" می نامیدند مقایسه کردند...
و
حال،با گذشت چند سال از انتخابات سال
هشتاد و هشت،
ترس راستگرایان از انقلاب
های رنگی همچنان ادامه یافتهو
در تحولات اخیر کشور اوکراین این ترس بار دیگر خود را نشان داده
است.
طبیعی است که ملت از چنین دولتمردانی و چنین دار و
دستهای گذر کرده باشند. ولی معالوصف همچنان از سر ناچاری به سر
گندیده ماهی هم پناه آوردهاند و این محصول بیکفایتی سیاسی حداقل
اپوزیسیون خارج از کشور است که سی و چند سال است به جای ساماندهی
مردم برای دستیابی به دموکراسی و آزادی، به جان هم افتاده و در
بیحیثیتسازی همدیگر گوی سبقت
رااز دیکتاتور هم در ربودهاند.
از يک چشم انداز حقوق بشری می توان ديد که سخنان صریح مصباح یزدی
درباره ی ضرورت آزادی کشی و، متقابلاً، سکوت وابستگان به حکومت، که
آشکارا تأییدی غیر مستقیم بر آن سخنان اوست، بيان روشن و کاملی است
از ماهيت و چگونگی واقعی حکومت اسلامی مسلط بر سرزمین مان: حکومتی
ضد حقوق بشری، ضد تمدن، و منکر تحول شگرف انسان از قرون وسطا تا به
روزگار کنونی.
"بوکا
حرام" در زبان محلی "هوسایی" یعنی "آموزش غربی حرام" است. بنابراین
این آدم ربایی نشان دهندهء
عمق نفرت این گروه از تحصیلات دختران است. بعلاوه از جمله آموزه
های اسلامی سنتی این گروه این است که جای زنان در خانه است. نمونه
آن در افغانستان و پاکستان چندین بار گزارش شده است. بوکا
حرام معتقد به این نظریهء
صدر اسلام است که زنانی که در جنگ دستگیر میشوند بخشی از "غنائم
جنگی" به حساب میآیند، و اسیران را می توانند بفروشند. ادعای "
ابوبکر شیکاو" رهبر "بوکا
حرام" در فروش دختران اسیر، بر این پایه نهاده شده است.
این قوم ستمگر و فاسد، سرزمین مادری ام را به ویرانه
تبدیل کرده اند و ملت را در تنگدستی و بیچارگی و سرکوب و وحشت ،
زمین گیر کرده اند . افراد و آحاد و احزاب و گروههای و نخبگان ملت
را پراکنده و ضعیف ساخته اند و البته بخشی از آنها را با ترفندهای
خود به سراب تدبیر و امید کشانیده و هر روز به یک بازی سرگرم نموده
که آخرین آن توزیع سبد کالا و رفراندوم ثبت نام برای دریافت یارانه
ی نقدی بود.
اینک او را در انتظار مذاکرات هسته ای نشانده اند تا روزی در یک
سال دیگر این مذاکرات نتیجه بدهد و احتمالا فرجی برای حکومت و نه
ملت، حاصل آید. این سرنوشت اقوام و ملت هایی است که بر زمین نشسته
و نگاه خود را به دست زندانبانان خود دوخته و از آنها گدایی ترحم و
گشودن کلید های اسیری و فقر و بیچارگی دارد.
از
زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی «حق حاکمیت ملی» از ملت ایران
بکلی سلب گردیده، و به فردی که خود را نمایندهء پیامبر و امامان
شیعه می داند منتقل شده است. چنین تجاوز آشکاری به حقوق ملت تا
کنون نه تنها با مقاومت نیروها و افراد سکولار در جامعه روبرو
گردیده است، بلکه شماری از روحانیون بلندپایه و بخش عظیمی از
روشنفکران مذهبی هم باین گونه تفسیر از احکام مذهبی رضایت نداده
اند. این شرایط ضرورت اتحاد همهء اقشار جامعه علیه نظام حاکم را ـ
بر مبنای عامل مشترکی که مورد قبول همهء ایرانیان باشد، يعنی
"ایران" و تمامیت ارضی آن و توافق همگانی بر اصول حاکمیت ملی، و
جدایی دین از حکومت ـ مطرح کرده است.
طی سالیان دراز، کشورهای غربی، که
مدت ها
انگلستان در صدرشان بود و امروز آمریکاست، توان اقتصادی و نظامی
قابل توجه خویش را با نوعی تحقیر دیگران به کار گرفته اند و بسا
اوقات این حقارت را به دیگران تلقین هم کرده اند. پیروزی هایشان،
بیش از آنکه برخاسته از چربدستی سیاسی باشد، متکی به توان نظامی و
اقتصادی
شان بوده و بخصوص همین برتری تبلیغاتی برای خالی کردن دل دیگران.
امروز محدودیت اینها بیش از پیش برای دیگر مردم دنیا هویدا شده شده
و با هر بحرانی هویداتر هم می
شود. آگاهی بدین امر بهره ای ست
که همه می
توانند از بحران اوکراین بگیرند.
همزمان با تشدید هشدارهای مسئولین حکومتی در خصوص فروپاشی بنیادهای
تولید در کشور از يکسو، و کوک شدن ساز مصالحه جویی با غرب بر سر
برنامه های هسته ای، از سوی ديگر، دگر باره شاهد نغمه خوانی گروه
های اصلاح طلبی هستیم که اعلام می دارند: «پیش از آنکه در اندیشهء
تغییر رژیم و روندِ سیاست در ایران باشیم به نجاتِ اقتصاد کشور فکر
کنيم». در واقع، اين خیل ِ ناهمگونِ نیروی هوادارِ اصلاح رژیم
ديگرباره بهانه ای یافته اند تا همچنان به ماندگار ساختن حکومت
ملایان توصيه کنند.
چگونه بود که روحانیت شیعه منبر محمدی را بر تخت استبداد کهن
پادشاهی نهاد و برای توجیه قدرت، و به ویژه برای حفظ قدرت نو یافتۀ
خو، به جعل تاریخ و تحریف فلسفه تشیع پرداخت و کُل میراث معنوی و
دینی و هست و نیست و آبرو و حیثیت داشته و نداشتۀ نهاد چند قرنی
روحانیت شیعه را خرج حفظ و توسعه و تداوم استبداد سیاه سی و پنج
سالۀ ای کرد که به قیمت کشتار ملت ایران و به بهای ویران کردن این
سرزمین و فراری دادن ملیون ها تن از نیروهای کار ساز از کشور و بی
حاصل کردن توانمندی های عظیم علمی و صنعتی و هنری و فرهنگی فرزندان
این مُلک فراچنگ آورده بود؟
«جنبش سکولار دموکراسی ايران» که اکنون يکی از مؤسسان «مجمع سازمان
های سکولار دموکرات ايران» نيز محسوب می شود، در
روز 13 مرداد 1392، و طی آخرين جلسهء «نخستين کنگرهء سکولار
دموکرات های ايران»، عده ای از حضار گرد هم آمده و بعنوان
«هيئت
مؤسس»
تصميم
گرفتند تا نهادی را با نام «جنبش سکولار دموکراسی ايران» پايه
گزاری کنند. در همين جلسه اعضاء اولين «شورای
دبيران جنبش» برگزيده شدند و
نمودار تشکيلاتی
جنبش نيز به تصويب رسيد. شورای دبيران بلافاصله، پس از انتخاب
هيئت مشاورين
خود، دست به کار نهائی ساختن
اساسنامهء
جنبش شده و با ايجاد «پايگاه رسمی جنبش» اين اساسنامه را منتشر
نمود.
در
فروردينماه 1392
چند
تن از معتقدان سکولار دموکراسی بر آن شدند تا، در 14 مرداد آن
سال، که صد و هفتمين سالگرد انقلاب مشروطه ايران بود، با
کمک مالی
هوا داران سکولار دموکراسی در ايران، امکان گرد همائی گسترده ای را با نام «کنگرهء سکولار دموکرات
ايران» فراهم آورند. بدين منظور سندی به نام«پيمان
نامهء عصر نو» تهيه و بوسيلهء بيش از 150 تن از
فعالان سياسی به امضاء رسيد و بر بنياد آن «کنگره» در
دو روز پيش از 14 مرداد در شهر واشنگتن برگذار شد. چند ماه پس از اين واقعه، با همرائی چند سازمان سياسی مختلف، نهادی
با نام «مجمع سازمان های سکولار دموکرات ايران» بوجود آمد. اين
«مجمع»، بر بنياد اساسنامهء خود، تصميم دارد که هر ساله، در 14
مرداد و سالگرد انقلاب مشروطه کنگرهء ساليانهء سکولار دموکرات های
ايران را بر پا دارد.